صفحه‌ی 21

به نام تنها ترین اهورا....
سلام.
در کنار خیابان مانند لنگ‌ها یک پا را جلو می‌ذارم و آن یکی را می‌کشم...
.
هنوز به مدرسه نرسیده‌ام که صدای دختری با حالت عاشقانه می‌آید:
- سلام حیدری...
به پشت نگاه می‌کنم فرهادی است سوار بر دوچرخه. به این کار وارد است. چندبار تا به حال گول خورده‌ام، نمی‌دانم.
- چرا یه قل یه قل راه میری؟
- پام رو شیشه بریده.....
- اتفاقاً دیشب پای من هم برید...
به پایش نگاه می‌کنم ولی باور نمی‌کنم از بس برایم چاخان کرده که نگو.....
.
لنگ لنگان وارد کلاس می‌شوم. کلاس 2/6. کلاسی با بچه‌های ......
.
معلم قرآن وارد می‌شود، همیشه ازنظام آموزشی‌اش بدم می‌آید به دنبال چیزی‌ است تا سخنرانی بِکُند (در اصل بِکُند است: بِ + بن مضارع فعل + شناسه = فعل التزامی مضارع یعنی همان فعل مضارعی که با شک و تردید همراه باشد. معلم فارسی ما حرف ندارد.) و صد البته مخ ما را هم ذره ذره بمکد و نوش جان کند....
.
زنگ تفریح
.
زنگ دوم روز پنجشنبه همیشه کسالت بار است. اما امروز فرق می‌کند. می‌آیند و هل‌مان می‌دهند به سمت اتاق مشاوره. حاج آقا پس کمی گذاشتن منت ‌هایش روی سر ما شروع می‌کند به گذاشتن دو قسمت از فیلم علی گندابی. پروژکتور هم فیلم را می‌اندازد روی دیوار...
.
زنگ تفریح دوم است و دل توی دل بچه‌های درس نخوان است که‌ آیا الان به نمازخانه می‌رویم یا به سر کلاس؟
حدس‌شان درست در‌آمد و رفتیم به نماز‌خانه ....
.
می‌رویم به صف اول. دوستم می‌گوید بیا بین من و آن یکی دوستمان بنشین و من تیغه‌ای می‌شوم برای دعوای این دو دوست. ولی نه، انگار ادامه دار است. تیغه هم در این بین بی نصیب نیست از کتک دو طرف:
- ساکت شو دیگه...
- خودت خفه شو...  
- آخ .... اوخ .....
و در آخر آشتی می‌کنند....
.
قبل از شروع رسمی جلسه مدیر توصیه‌های نظافتی را‌ می‌کند...
درهمین حین آقای قرایی با نوازنده درحال حرف زدن بود تا جلسه هرچه بهتر برگزار شود.
میکروفون به دست آقای قرایی می‌افتد:
-  ...خب الان من ‌می‌خوام که قبل از این‌که مراسم رو شروع بکنیم، برنامه‌ها رو اعلام بکنم:
1- تلاوت قرآن کریم.
2- خواندن شعر ایران من توسط گروه سرود مدرسه.
3- خواندن مقاله‌ای که از زبان یک بچه شهید است.
4- مسابقه.
5- شیرین‌کاری.
6- شعبده بازی.
7- اجرای آهنگ فیلم‌های مانند امام رضا(ع)، امام علی(ع) و ....
8- کار گروه تئاتر مدرسه.
من که از این‌همه زحمت کشی این معاون به وجد آمدم..... .
.
مراسم به خوبی تمام می‌شود.
شیرینی که شبیه تکه‌ای نان بربری است با شیر می‌خورم.
.
...با این حرف شیرینی شیرینی و تمام شیرینی‌های این جشن در دهنم ماسید. من هم به دنبالشان راه می‌افتم دوان دوان به مدیر می‌رسیم:
- آقا... آقا... عبدالملکی با نی هه هه هه نیسانی تصادف کرده..........
خدا رو شکر مرحوم مغفور زنده ماند.
ولی در کل من این 537 کلمه(دوست دارید بشمارید، تعارف نکنید.) رو به کار بردم که بگم:
آقای قرایی خیلی خیلی ممنون .
آقای قرایی خیلی خیلی تشکر.
آقای قرایی وری وری آی لاو یو.
Mr Qarayi: very very I love you.
آقای قرایی خیلی خیلی دوستت دارم.
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی... .
عمر به خیر.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 20

به نام اهورا...

سلام.

ای پیامبر رحمت الهی تولدت مبارک. مبارک. و مبارک. 

به شما نیز این عید فرخنده و مبارک را تبریک عرض می‌کنم.

نیازمندی‌ها:

به یک کیک تولد نیازمندیم+1487 شمع به علت 1487 سالگی پیامبر

سوال:

چرا اهل تسنن عربستان [از نظرات می‌فهمید اصلاح شده] دوست ندارن برای تولد پیامبر جشن گرفته شود؟

1) نمی‌دانم.

2) تحقیق می‌کنم و می‌گویم.

3) بزرگ می‌شی، می‌فهمی.

4)...............................(لازم به توضیح نیست که باید در این جا چیزی غیر از گزینه‌های بالا نوشته شود.)

این گزینه‌ی آخر را به مسخره نگیرید.

و جون من،جون من(کپی نکنید!)انتقاد کنید.

و این که من عکس کودکی خویش را آن بالا گذاشتم.کس دیگری نیست.

عمر بخیر.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 19

به نام اهورا...
سلام.
معلومه اینجا چه خبره؟
با خود (خودم) بودم از بس ذهنم مغشوش امتحانات بود که با خود درگیری داره. (چی می‌گی؟!!!)
نه اینطور هم نیست ذهنم به خاطر این‌ها مغشوشه:
دوستی با دوستی قهر می‌کنه  و اون وقت هر کسی هر کاری که می‌کنه این دو با هم آشتی کنن ولی شخص دوم راضی نیست. معلمی که خیلی دوستش دارم  به خاطر پول یا هرچیز دیگه وسط سال تحصیلی می‌ذاره و می‌ره بدون خداحافظی. (هر وقت که خواستم در این رابطه با او صحبت کنم گذاشت و خود را مشغول کرد به همین دلیل است که می‌گویم بدون خداحافظی رفت. لازم به ذکر است که با من ارتباطی کاملا صمیمی داشت!) دوستم را بسیار زیاد دوست داشتم ولی بر سر موضوعی با بنده قهر نموده است. معلمم هم بسیار دوست می داشتم... .
سوال: گر جای من بودی چه می‌کردی؟
1- هیچی.
2- می‌نهادم سر خویش را برکوه.
3- اگر خواهی بمیری بی بهانه، بخور ماست و پیاز و هنداونه.(توی گروونی؟)
4- خربزه و عسل یا سیب زمینی و عسل می‌خوردم. (بازهم توی گروونی؟ - عسل ناب پیدا نمی‌شود.)
5- گزینه 3 و 4 درست است.
6- .....(لازم به توضیح نیست، که لازم به توضیح نیست!)
بابا تو رو به خدا انتقاد کنید!
خدمت شخص جناب هرکس هم بگوییم که لطفا نظر خصوصی نذارید چون که من می‌خواهم نظرهایم را به صورت کلکسیون داشته باشم! (بجز برخی...) ولی با نظر‌های خصوصی میانه ی خوبی ندارم... !
عمر بخیر. (واژه جدید از خود)
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 18

به نام دوست

سلام

چه فایده الان می‌گم سلام اما باید بگم خداحافظ؟

الانم به بهانه تحقیق ریاضی (که البته دارم می‌کنم) اومدم تو اینترنت باید از این به بعد درس بخونم تا امتحانات نوبت را به راحتی پشت سر بگزارم. 

سوال ویژه چند هفته‌ و خورده‌ای: نظر شما درباره این وبگاه چیست؟

1) عالی

2) خیلی‌خوب

3) خوب

4) متوسط

5) بد

6) خیلی‌بد

7) فتضاح

8) ..... (در اینجا چیزی غیر از گزینه‌های‌بالا را + انتقادات وپیشنهدات خود بنویسید)

راه ارتباط با ما:

سامانه پیامکی:
کلاغ کلاغ 30000 ( ! )
سامانه اینترنتی:
www. Kalaq.cam ) ! (( ! )
تلفن گویا:
12کلاغ3کلاغ2265 ( ! )
آدرس:
کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر،کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )
کدپستی:
 3321- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959
و درآخر درباره شعر، تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید.
همیشه خداحافظتان باشد.

 

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۸ ]

صفحه‌ی 17

به نام نامی‌اش...
سلام
چند سوال در ابتدا:
برای چی باید ورزش کرد حتی اگر شده با زور پدر؟
وقتی ورزشی را بلد نیستی و از آن خوشت نمی‌آید چرا مربی ورزش تو را به همان تیم می‌فرستد؟ و بعدش برای گل خوردن، سوتی دادن و.... باید از بازی اخراجت کنند؟
خب فِکِر کنم کل متن رو با همن چند تا سوال لو دادم ( ! )
خب همینطور که در سوالات اومد شد دیگه، یعنی پدر به معلم ورزش ما گفته‌اند که هر طور شده باید جناب بنده ورزش بِنَمایم و از آن طرف در مدرسه لندهورِ ‌ما  که نه سالن دارد نه میز پینگ‌پونگ فقط3-2 ورزشی می‌توان کرد که یکی‌ش هندبال است که سررشته ندارم دومی‌ش والیبال است که کوتاه قدتر از من هم وجود دارد و بازی می‌کند آنوقت من نقش هلو انجیری را آن وسط اجرا می‌کنم بدین صورت:
تمامی سرویس‌هایی را که به من می‌رسد می‌بخشم زیرا به فکر تیم بوده‌ام نمی‌خواهم که امتیاز از آن حریف شود و در عوض جواب توپ‌هایی را که به سمت من می‌آید با جای خالی می‌دهم و همین موقع است که آسمان به سرت می‌آید از دست تیمی‌ها....
سومین ورزش مدرسه‌مان که من از آن متنفرم ولی به دلیل این که در بهتر از والیبال آن را بلدم و درآن اگر به شکل یک مجسمه‌ هم باشم فایده دارم من را در آن راه می‌دهند(در والیبال هم راهم می‌دهند ولی فقط هلو انجیری‌ام دیگه(!) ): فوتبال.
من از فوتبال بدم می‌آید نه به آن دلیل بلکه به این دلیل:
زیرا همش در خط دفاع‌ام(یا دروازه)، پس از هر بازی پاهایم درد می‌گیرد، کتانی‌های سیاهم را که هروز تمیز می‌کنم از دوباره کثیف می‌شوند، از مهدکودک تا به الان کم توپ به پایم می‌رسید و کم در دستم می‌ماند، خطا در آن زیاد است و همین.
در کل در مواقع فوتبال هم بدرد چندانی نمی‌خورم چون همش 3-2 تا گل می‌خورم بقیه سرم داد می‌کشند و من می‌روم بیرون آخر چرا من باید ورزش کنم؟
سوال هفته: من برای چی باید ورزش کنم؟
1. زور است.
2. برای بدن فایده دارد.
3. هویجوری.
4. ....... (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)
راهنمایی: (سفید رنگ است)گزینه 2 غلط است چون من روزانه برای رفتن به مدرسه دوچرخه سواری می‌کنم.
آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:
سامانه پیامکی:
کلاغ کلاغ 30000 ( ! )
سامانه اینترنتی:
www. Kalaq.cam ) ! (( ! )
تلفن گویا:
12کلاغ3کلاغ2265 ( ! )
آدرس:
کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر،کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )
کدپستی:
 3321- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959 
و درآخر درباره شعر، تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید. 
همیشه خداحافظتان باشد.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 16

یا او...

سلام.

من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من

بیایید من های زندگی‌مان را پاک کنیم!

از کثیفی خودمان را پاک کنیم!

من اِل هستم و من بِلم هستم!

همه را پاک کنیم!

که شویم دانای دانا!

 آقای آقا!

 زیبای زیبا!

(و همچنین جادارِجادار (دل‌هایمان را می‌گویم))


ترجمه شر (و ور) هایم:
اگر در زندگی کمتر از من اِل هستم یا من بِل هستم استفاده کنیم یا آن‌ها را از زندگی‌مان برای همیشه اخراج کنیم واقعا زندگی بهتری خواهیم داشت چون هم خودمان و هم دیگران از آن سود می‌برند.
 اُستآد (!‌) دیگران چگونه از آن سود می‌برند؟
اینگونه که کمتر حسود می شوند این خودش سودیست دگر پِسَریَّم (!)
من (هر چیزی) هستم، را شما آدم بزرگ‌ها سا ختید دیگر، اگر فکر کنید این یکی مربوط به بچه‌هاست و آدم بزرگ‌ها از بچه‌ها یاد گرفته‌اند باید بگویم که ریشه‌اش برمی‌گردد به شما آدم بزرگ‌ها ما طفلی‌ها که اول‌ش معصوم بودیم (و هستم)  ولی شما آدم بزرگ‌ها کارهایی را جلوی بچه‌ها انجام دادید که نتیجه اش شد این بچه‌های بی‌تربیت و بی‌نزاکت و بی..... که حد و حدود را نمی‌شناسند.
تمام بدبختی‌ها از آدم بزرگ‌ها صورت می‌گیره (جداً)
سوال هفته:
شما آدم بزرگ‌ها چرا دلتان می‌خواهد بچه‌ها مثل خودتان باشند؟
1.خیلی خوبید (!)
2.  خیلی بدید (!)
3.بچه ها را دوست ندارید (!)
4. ........ (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)

آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:

سامانه پیامکی:

کلاغ کلاغ 30000 ( ! )

سامانه اینترنتی:

www.Kalaq.cam     ) ! (  ( ! )                                                       

تلفن گویا:

12 کلاغ 3 کلاغ 2265 ( ! )

آدرس:

کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر، کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )

کدپستی:

 3327- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959

و درآخر این درباره شعر،تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید.
تازه‌واردها به پست‌های قبل هم سر بزنید.(البته مگه تازه واردی هم هست؟)
خداحافظتان باشد تا همیشه.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 15

به نام تنها ترین
باز این چه شورش است که در خلق آدم است....
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است....
باز این  چه رستخیز عظیم  است کز زمین....
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است....

این تنها چیزیست که در این فاجعه عظیم می‌توانم بگویم.


سوال هفته: در  جهانی که همه چیز رو به فرسودگی می‌رود چطور این فاجعه عظیم از هزار خرده‌ای سال پیش چگونه فراموش نشده؟
1.به علت بر حق بودن.
2.خواست خدا.
3.به دلیل ظلم و ستم هایی که به امام و یارانش شد.

4. ......... (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)

 

کلاغ های خود را به آدرس زیر ارسال نمایید:

کلاغ کلاغ 30000 (!)

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 14

به نام بی همتا ترین.
سلام.
امروز یکی از روزهای خدا، در پرتیسانِ قم، (در اصل پردیسانِ ولی به علت پرت بودن پرتیسان نیز نام گرفته!) بیکارم و نمی‌دونم چه کار کنم. داشتم با برنامه ادیوس ور می‌رفتم که یهو کامپیوتر هنگید! اِنقدر بدم می‌‌آد یهو کامپیوتر می‌هنگه!
با شکست‌هایم به پیش می‌تازم
و با اشک‌هایم سفر می‌کنم....،
یکی از خوانده های فرهاد که الان دارم گوش می‌کنم، و رفته روی مُخم پس برای همین قطعش می‌کنم. الان دارم به این فک می‌کنم که چی بنویسم. آهان یادم اومد.
من و دوستم دیروز در چند سانتی‌متریِ مرگ قرار گرفتیم. پس این قضیه رو برای تون تعریف می‌کنم. باید به عرض تان برسانم:
 چیپس و پفک و تخمه نیارین بهتره! چون این حقیقته! (برای این ننوشتم داستان چون فکر نکنید دارم چاخان می‌کنم شما آدم بزرگید دیگه هچی ازتون بعید نیست!) هیجان انگیز نیست که هیچ خیلی هم ناراحت کنندس(!):
من و دوستم و دوستِ دوستم داشتیم می‌رفتیم خونه‌هامون که یهو یه جای دوچرخه‌ی دوستِ دوستم گیرید(حرفم رو پس می‌گیریم اِنقدر بدم می‌آد از هر چیزی که یهو بهنگه یا بگیره یا... حتی اگه هواپیما دشمن باشه که داره به خاک ما تعرض می‌کنه. چون اگه بهنگه یا بگیره می‌افته رو سره خودمون!)  و در بغل همون جایی که دوچرخه‌‌ی دوستِ دوستم گیرید باتلاقی با آب باران درست شده بود که کفش یه پسره(دوستِ دوستِ دوستِ دوستم) رو به علت رد شدن از روش خورده بود و پسر هم به علت قد کوتاهش نمی‌توانست کفش هایش را در بیاورد(در اینجا اعتراف می‌کنم باتلاق چیز خیلی خیلی بدیه!) بگیرد پس با جورابهای گِلی‌اش به راهش ادامه می‌داد و دوستِ دوستم هم داشت با دوستِ دوستِ دوستم در اینباره حرف می‌زد که من و دوستم که به خاطر دوچرخهِ دوستِ دوستم برگشته بودیم از دوباره برگشتیم که ناگهان:
اوپ اوپ اوپ اوپ(هیجان زیاد!)
 کامیون بنزی رو دیدیم که یه راست به سمت ما میاد! (البته ما هم در لاین مخصوص برگشتن نبودیم، یعنی ما در لاین مخالف بودیم و بر عکس همه‌ی ماشین ها می‌رفتیم! کار خطرناکیه و الان پشیمونیم و به قولی معلوم نبود داریم می‌ریم یا داریم میام(چه ربطی داشت؟)) در آخرین لحظات کامیون پیچید و خودش رو صاف کرد و رفت و دوست بی‌فکر منم شروع کرد به فحش دادن به راننده کامیون و منم از ناراحتی در پوست خود نمیگجیدم چون تقصیر کار پیکانی‌ای بود که  پیچیده بود جلوی کامیون و راننده کامیونی که نمی‌خواست تصادفی انجام بشه دو تا پیچ محکم کرد که با یکی‌ش به طرف ما اومد و با یکیش صاف شد به همین سادگی به همین بدمزه‌گی!
من از دستِ دوستم به خاطر قضاوت عجولانش عصبانی شدم و می‌خواستم قانعش کنم که تقصیر راننده کامیون نبوده ولی بلا نسبت عینهو خر(در این‌جا به معنا واقعی کلمه است و به معنا بزرگ نمی‌باشد!) رو حرفش بود و می‌گفت تقصیر راننده کامیونی‌س منم به خاطر این که اختلافی پیش نیاد سریع گازیدم و اومدم خونمون.
کسی اگه متوجه نشده چی شده یه باردیگه متن رو بخونه وبه جا هر کلمه دوست یه ضمیر یا اسم بزاره. این تنها راهشه.
و در این جاست که باید بگویم این قضاوت عجولانه رو هم شما آدم بزرگ ها درست کردید (دوستم هم داره بزرگ می‌شه و من در آخر من اخرین بازمونده کوچولوها روی زمین می‌شم [شکلک ناراحت!]) هرچی در این زندگی می‌کشیم از دست شما آدم بزرگ هاست!
سوال: چرا شما آدم بزرگ‌ها پس از هر حادثه شروع می‌کنید به قضاوت‌های عجولانه؟
1) می‌خواهید خود را عالم و اندیشمند بدانید به علت این که مثلا از همه زودتر فهمیده‌اید قضیه چه بوده یا مقصر کیست!
2) کار دیگری جز این کار نمی‌توانید بکنید!
3) به ما تحمیل شده!
4)..... (در این جا چیزی غیر از گزینه بنویسد.)
جواب‌های خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید:
کلاغ کلاغ30000 (!)
خداحافظ تا پست بعدی.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 13

یا او...
نمی‌دونم، چی بنویسم؟ آخه من هرچی می‌نویسم کسی به غیر از چند نفر بهم سر نمی‌زنه. تازه جالب اینکه یکی بود یکی نبود سر می‌زنن.(البته بعضی‌ها) خب من چه‌کار کنم؟
رسم شما آدم بزرگ‌ها اینکه باید بهتون سر بزنیم تا شما هم سر بزنید. به قول مهدی وبلاگ شما‌ها که بهم سر می‌زنید، به درد رده‌ی سنی من نمی‌خوره و واقعاً هم اینطوری خب چیزی از وبلاگ‌هاتون سر در نمی‌یارم چه‌کنم؟ شما آدم بزرگ‌ها چه رسم‌های به‌ درد ‌نخوری دارید! واقعاً که!
سول این هفته اینکه کی این رسم های بدرد نخور رو درست می‌کنه؟ و دلیلش چیه؟
1)    خود به خود درست شده.
2)    یه فردی به دلیل اینکه  نظر، کلاغ یا دیدگاه یا چراغ یا کُنِش و....ش زیاد بشه.
3)    کار کار اجنبی‌هاس به دلیل جنگ فرهنگی!
4)    .......(در این‌جا چیزی غیر از گزینه هارو بنویسید.)
جواب‌های خود رو به:
 کلاغ کلاغ30000(!)
ارسال فرمایید.
خداحافظ. تا پست بعدی.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 12

به نام اعظم او...
سلام.
متأسفم برای شما که نتونستید جایزه‌ای رو ببرید(کلی پول خرج کردم!) و برای خودم خوشحالم چون یاد گرفتم طوری به زبون کولوچویی سلیس حرف بزنم که شما آدم بزرگ‌ها که به من سر می‌زنین چیزی نفهمین!

خب می‌خواستم امتحان کنم ببینم به قول شما آدم بزرگ‌ها، کودک درون کدوم یکی از شما‌ها زنده‌س.

ولی متأسفانه...

هیچی!

وللش.

بگذریم.

ترجمه متنی که از خوندنش عاجز موندید در ادامه مطلب.

من می‌خوام در این پست از شما بپرسم چرا کودک درون بعضی ها خوابیده.
الف) به علت رشد.
ب) به علت دوستان ناباب.
ج) به علت آشنایی با چیزهای جدید.
د)...... (در این جا گزینه ای غیر از گزینه ها را بنویسید)
برای من این شده یه سوال چون شاید تا چند وقت آینده کودکِ درونِ منم به خواب بره. پس چون مسأله فوریتیه لطفاً جواب‌های خود رو به سامانه کلاغ خواهی زیر ارسال فرمایید:
 کلاغ کلاغ 30000(!)
خداحافظ.

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)