صفحه‌ی 340 - اندر احوالات و معرفیِ فیلم نوروزی :))

  الف

 سلام

  بالأخره مجموعه‌ای که بوی نودل و اسپاگتی می‌داد و طعم صبحانه‌هایی و ناهار و شام‌هایی که با او یا مهدی خوردم را تمام کردم. بدون هیچ ترجمه‌ای و خب چه فهمیدم و نفهمیدم هم ماند برایِ خودم. پاک‌ش کردم مثلِ همه‌ی چیزهای دیگری که دیدم و پاک‌شان کردم. تنها بوجک هورسمن را بعد از چندبار دیدن و چندبار از دست دادن هنوز دارم.

  سالِ پیش قرار بود که از بوجک هورسمن بنویسم و از این ما هستیم. امّا ننوشتم. برای خودم ماند یا شاید نماند فکرهایم. امّا سال نو شده و زمان به تندی می‌گذرد. به تندیِ سالِ پیش که آزارم داد و مواقعی که دوست داشتم کِش می‌آمد. به راستی این سالِ چه‌قدر می‌تواند کش بیاید؟ راستی می‌دانستید که ام‌سال آغاز قرن جدید نیست؟!

  خاطرات را در جعبه‌ی جوینی گرجی‌ای که امیر برای‌مان آورده بود جا دادم. آن روز و شبی که خودش خاطره شد. زمان می‌گذرد و کاش می‌شد عکس‌ها و دیگر چیزها را هم در جعبه‌ی جوین می‌گذاشتم. غم‌ها و غصه‌های‌ش را هم. امّا نمی‌شود. آن علف‌هایِ سبزِ کنار گلدان که خشک شده‌اند هم کاش قبل از پودر شدن‌شان در جعبه‌ی جوین می‌گذاشتم، کاش جعبه‌ی جوین آن‌قدری بزرگ بود که خودش را هم آن تو می‌گذاشتم. سابقه‌ی گفت‌وگوها چه، آن‌ها را هم چاپ کنم و در جعبه‌ی جوین جا دهم؟

  قرار نبود از این‌ها بنویسم و اصلن نمی‌دانم که قرار بود از چه چیزی بنویسم فقط این را می‌دانم که نمی‌دانم. کاش جعبه‌ی جوینی هم برای کودکی‌های‌م داشتم. برایِ برداشتم از خواب‌م می‌آدِ عطاران، برای برداشتی که نداشتم و اقرار نداشتن‌ش برای‌م سخت بود. حالا هم ندارم، یا دارم. نمی‌دانم.

  سی‌صد و شصت و پنج روز دیگر برای سالِ نو شدن هم کم است و هم زیاد. کم است چون می‌گذرد و زیاد چون دیگر هیچ... بماند.

  من به همه‌چیز شک دارم، همیشه در دوگانه‌گی‌م دستِ کم، اگر در چندگانه‌گی نباشم. برای همین پرسیدنِ نظرم با این که کارِ زیبایی‌ست امّا جواب دادنِ من ناممکن یا سخت‌ست. خسته‌ام از جواب پس دادن. از امتحان دادن.

  بگذریم. بیایید در ادامه‌ی فرسته‌ی قبلی که گفتم فیلم معرفی می‌کنم از ابتدای فهرست آن‌چه پارسال دیده‌ام شروع به فیلم معرفی کردن کنم. شما هم خواستید معرفی کنید، من یادداشت می‌کنم و خواهم دید.

1. کشتنِ گوزن مقدس

اوّلین فیلمی که سالِ گذشته دیدم. فیلمی دو ساعت و یک دقیقه‌ای، نمره‌ی هفت از ده سایتِ آی‌ام‌دی‌بی به کارگردانی یورگوس لانتیموس دیوانه‌ی دوست‌داشتنی! محصول دو هزار و هفده. به این جملات اکتفا می‌کنم که صبرتان را لبریز می‌کند و در انتها می‌گویید این چه سمّی بود که دیدم!

2. مثلِ یک عاشق

فیلمی که مرحوم کیارستمیِ عزیز در ژاپن در سالِ دوهزار و دوازده ساخته. یک ساعت و پنجاه دقیقه. با نمره‌ی هفت از ده همان سایت. برای فیلم‌های کیارستمی طبیعتن باید حوصله‌ی زیاد به خرج بدهید. و این بار با پایانی فرهادی یا باز :)

3. سکوت

مارتین اسکورسیزی و فیلمی درباره‌ی مسیحیّت و مبلغان‌ش در کشور ژاپن. فیلمی که کلیسا هنگام ساخت دیدن‌ش رو ممنوع کرده بود، امّا بعدن از پخش جزوِ فیلم‌های منتخب‌ش قرار گرفت. دو ساعت و چهل و یک دقیقه و نمره‌ی هفت و دو. با بازی‌هایِ درخشان در سالِ دوهزار و شانزده.

  فعلن این سه فیلم تا فرسته‌ی بعدی که نمی‌دانم کی خواهد بود و معرفی‌ای خواهد داشت یا نه کافی‌ست:)

روز و شب‌تون خوش!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۰ ]

صفحه‌ی 339 - سالی که گذشت سالِ بد بود؟!

الف

 سلام

  سالی که گذشت سالِ بدی نبود. شاید بد آغاز شده بود و من افسرده و تنها در شهری غریب برای خودم سرخوش بودم که آن را هم از من گرفتند. در ادامه‌اش هم افسرده‌گی‌م عود کرد و پناه بردم به یک شبهِ روان‌شناسِ ناشی در همان شهرِ غریب که رفتارش حال‌م را بدتر کرد. و در ادامه دانش‌کده‌یِ هنرِ دانش‌گاهِ همان شهرِ غریب به من تجهیزات نداد تا استاپ‌موشن‌م را بسازم و من به اوج حال بدی‌م دچار شدم. امّا سالی که گذشت سالِ بدی نبود و داشتن چنین سالی خودش باعثِ خوش‌حالیِ من است.

  همین که بخواهم دست‌آوردهای سالِ نود و نه را بشمارم باید سال‌نامه‌ی قهوه‌ای رنگِ سالِ 1394 را بیارم و برای‌تان بخوانم که من در سالی که گذشت 86 عدد فیلم و سریال دیدم، 16 عدد کتاب خواندم و 3 عدد تئاتر دیدم که البته‌ی دوتای‌ش فیلم‌تئاتر بودند. که در انتها شاید تعدادی را پیش‌نهاد کنم اگر که نخوانده و ندیده باشید.

  علاوه بر آن دستیار کارگردان یک نمایش‌رادیویی بودم که برای تجربه کار خوبی بود و دوست‌ش دارم هرچند ایراداتی هم دارد که به دلایل متعدد ایجاد شده‌اند و شرح‌ش برای خودِ من حوصله سر بر است.

  اواخر پاییز یا اوایل زمستان به قم مهاجرت کردم و ساکن خانه‌ی عقیق شدم. که هرچند از نظر محتوایی اکثر فعالیّت‌های‌شان را نمی‌پسندم امّا در هر صورت بودن در فضای کار و در جمع و حضور در کارهای هرچند کوچک جذّاب و دوست داشتنی‌ست. همین که برای اوّلین‌بار یک نرم‌افزاری را که بلد نیستی باز می‌کنی و شروع می‌کنی به کار کردن. زنده‌گی کردن در کنار پسرخاله و پسرعمه و مهمانی‌های شبانه در خانه‌ی پسرخاله. این پایان‌بندی سال از همه مهم‌تر سالِ گذشته را به سال که بد نبود بدل کرد. هرچند هیچ‌جوره شاید نمی‌توانست به بدی سالِ گذشته باشد. سالی که گذشت سالی بود که بالأخره بعد از چندین روان‌شناس و روان‌پزشک بالأخره به روان‌شناسِ خوبی رسیدم و راضی‌م جلساتی که پیش می‌رود.

  و در سالی که گذشت قصد شروع به کار کردم و قرار است یک نمایش‌رادیویی را کارگردانی کنم. و باید با این جمله پایان‌بندی کنم که تا انجام‌ش ندهم نمی‌دانم که چه خواهد شد.

سالی که گذشت برای شما سالِ بدی بود؟ 


برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)