به نام خدا.
یک دیوانه
نمیدانم اگر بگویم دیوانه بودم، هستم و خواهم بود درست گفتهام یا نه! ولی خب دیوانه، دیوانه است. حتی اگر دکتر نیما افشار هم پزشکش باشد. پس کافیست بگویم: دیوانهام. دلایلی دارم که بتوانم حرف را اثبات کنم:
1- دیوانگان با خود حرف میزنند که من هم بسیار زیاد با خودم حرف میزنم. حتی وسط خیابون یا در راه مدرسه وقتی که دارم از روی جدول راه میروم.
2- هنوز بچهام و دلم نمیخواد که بزرگ شم. با خودم بازی میکنم. و در جایی که لازم نیست الکی گریه می کنم. مثلا وقتی که دوستم با مشت میزند توی دماغم به جای این که بروم و جوابش را بدهم میزنم زیر گریه. کلا از آدمهای احساساتی هم احساساتیترم.
3- زورگوام و خیلی خیلی بچهها را دوست دارم و هیچ وقت به کوچکترهام زور نمیگم و دلم نمیخواد خار به چشم هیچ بچهای بره.
4- بی اعتماد به نفسم.
5- زیادی به مرگ فکر میکنم.
6- دارم صغری، کبری میچینیم که من دیوانهام.
در کل با یک دیوونه طرفید.
بسی خرسندم از دیدارتان!
شنبه ۷ ارديبهشت ۹۲
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]