به نام اهورا
پسرک سیگاری
از بچگی از حفظ کردن خوشم نمیآمد. و قتی با دوستم از مدرسه خارج شدیم گفتم:
- شعر آزادگی رو حفظی؟
- نه بیا واسهت بخونم ببینم چه قدر حفظم :
خارکش پیری بادلق درشت
اِ ... آهان پشتهای خار همی برد به پشت...
.
همراهیش کردم تا دم خانهشان، داشتم میرفتم....
.
از بچگی هم از سیگار بدم میآمد و هم خوشم میآمد نمیدانم چه جوری بود. نمیگویم نمیدانم، چرا میدانم. از دود سیگار حالم بهم میخورد اما دوست داشتم که بکشم. باور داشته باشید که الان دیگر دوست ندارم. فکر میکنم به خاطر باحالی و پزش بود. وقتی در تلهوزیون نشان میدهد که مردی راست راست سیگار میکشد و هیچ چیزش هم نمیشود خب باید هم بچه فکرهای غلط بکند.
.
همراهیش کردم تا دم خانهشان. داشتم میرفتم که دیدمش، پسرکی بود راهنمایی یا شاید هم دبیرستانی سیگار در دستش بود کیف در بغلش رو دو پا نشسته بود. ابتدا ترسیدم. با خود فکر کردم شاید دارد ادا در میآورد اما وقتی دود را دیدم باورم شد که سیگاری است.
تودهای از بچههای دبیرستانی از کنارمان بیخیال رد شدند و همین بود که منم بیخیال شدم و از کنارش به راحتی گذشتم.
فکر کردم سوژهی خوبی خواهد شد برای مطلبی جدید. خوب سوژهایست اگر خوب بنگریم.
دوستم را دیدم که دارد میرود خانهشان گفتم خوباست که همراهیش کنم. به حالتی شعر کمی از این مطلب را برایش گفتم.
گفت: کی من؟
گفتم: نه بابا یکی دیگه.
.
داشتم برای بر دوم راهی خانه میشدم که دوست دیگری را دیدم.
- تو اینجا چهکار میکنی؟
- هیچی حوصله نداشتم برم خونه همین جا ها ولگردی میکردم.
- با ننه بابات قهری.
- نه بابا.
- پس برای چی نرفتیخونه.
- (در دل) چه آدمی فضولی هستی تو، همین مونده بود که با بابا مامانم قهر کنم درسته یکم دیر کردم ولی دلیل بر این انگها به من نمیشود که. (بیرون دل) بابا میگم که حوصله خونه رو نداشتم داشتم اینجا ها میچرخیدم. مگه 5 دقیقه دیر بری خونه اشکال داره؟
همین انگمان مانده بود دگر... !
عمر بهخیر
جمعه ۱۱ اسفند ۹۱
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]