به نام او...
دوچرخه
دوچرخهام ناراحت کنار دیوار است و منتظر یک نگاه من. نگاهی که با آن به این نتیجه برسد که تا چند روز دیگر قرار است پنچری چرخ جلویش را بگیرم او با همهکنلچیاش* به پیش بتازد. مانند آن وقتهایی که با عابدینی سوار دوچرخههایمان میشدیم برای گشت و گذار. مانند آن بعدازظهرهایی که سوارش میشدم تا با او از آن تیکه خاکی شیبدار بیابان بغل مجتمع سر بخورم. مانند آن وقتهایی که فقط برای رفتن به مغازه از او استفاده میکردم. مانند آن وقتهایی که... . اما دریغ از یک نگاه من. دوچرخهام خیلی با حوصله است. خیلی. او تمام تابستان گذشته منتظر من ماند.
ما اینقدر حوصله داریم؟
عمرتان خوش.
*کلنچ: [کَ لَ نْ چْ] در واژههای زبان زابلی میباشد. به معنای قراضه و داغان.
شنبه ۲۴ فروردين ۹۲
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]