صفحه‌ی 218

"

سلام...

 

خداحافظی تا بعد از عید و تعطیلات!

"

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۰ ]

صفحه‌ی 217

"

سلام...

 

کل آن چه ریسیده بودم به پنبه شد تبدیل... !

خودتان یک تصوری داشته باشید از این که چرا نام وب‌لاگ عوض شده... !

..."

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 216

*/وقتی خبری نمی‌شود، یعنی تو باید خبر بسازی، پس بجنب، تا من نجنبیدم!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 215

*/آدم وقتی یک چیزی را می‌نویسد و بعد پاک می‌کند، یعنی، الآن وقت‌ش نیست!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۹ ]

صفحه‌ی 214

*/بوی عیدی../*

 

  من از همان زمان که به مکتب می‌رفتم، هیچ در قید و بند تعطیلات و این‌ چیزها نبودم و این حتا تا دوران ابتدایی‌م هم بود، که هیچ دقت نمی‌کردم ببینم کی تعطیل است هورا بکشم. یادم هست زمانی را که در مکتب یکی از بچه‌ها گفت که چند وقت دیگه عیده و هورااا! و من از او پرسیدم مگه عید چی می‌شه؟

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۸ ]

صفحه‌ی 213

*/فقط بوتیمار نخواند.../*

 

  دی‌روز پست بیست و دوم فوریه راخواندم که درمورد بی‌هوا رفتن‌ها نوشته بود. و تمام‌ کامنت‌های با جواب‌ش را. پستی که حالا معلوم نیست چرا ناکارش کرده. خیلی دل‌م گرفت، از این‌که در جواب یکی که گفته بود همه برمی‌گردند چه دیر و چه زود و نگران‌ نباش، نوشته بود که برمی‌گردند ولی غمِ رفتن‌شان... .

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 212

*/و جالب‌ترش آن‌جاست، که چون دوست‌ش دارد، نمی‌گوید دوست‌ش دارد!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)