صفحه‌ی 238

*/...پس خیلی راحت می‌نویسم "تمام" و قال قضیه را مثل یک بازنده به پایان می‌رسانم!.../*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 237

*/ نمی‌دانم اصلن چگونه باید جمله‌بندی کنم این غم دنیا را/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 236

*/هر‌ تن‌هایی‌ای، یک تن‌هایی هم پشت‌ش هست، پس تا می‌توانی از هر چه که هستی لذت ببر!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 235

*/ هیچ‌وقت، هیچ‌وقت مثل الآن ناامید نبوده‌ام، از خودم، از زنده‌گی /*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۸ ]

صفحه‌ی 234

*/یک‌چیز‌هایی را باید فدا کرد، برای چیز‌های دیگر، باید گنج‌ها را بریزی در دریا، تا به ساحل برسی/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 233

*/خالی کردنِ عقده یا شرح ناقص قضایا یا به دنبال نشانه‌ها یا یه هم چه چیز‌هایی/*
 

" این روز‌ها دیگر خودم را هم از یاد برده‌ام، بی‌رمق مانده‌ام. مانده‌ام و سر می‌دهم به خواست دیگران، به خواست خدا، به خواست زنده‌گی. افسار را شل کرده‌ام که برود این اسب چموش، هرکجا که می‌خواهد. که اصلن من راه بلد نبوده و نیستم. فقط به سمت نشانه‌ها کشانده می‌شدم شاید. نشانه‌هایی که آن‌ها هم کم رمق شده‌اند دیگر برای‌م. "

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۳ ]

صفحه‌ی 232

*/اکنون می‌پرسم، تا نپرسم بعدن... !/*
ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۹ ]

صفحه‌ی 231


نامه‌ی چهار
*/ به هر که روز تولدش‌ست ام‌روز /*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۷ ]

صفحه‌ی 230

نامه‌ی ســهـ
*/به آن زیبایی که من خفته دیدم‌ش!/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 229

نامه دو به 

*/ مصطفا /*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)