صفحه‌ی 231

"
الف
 سلام...
  نوشته بودم که روز تولد با این که تمام زورش را می‌زند که شاد بـاشد اما نمی‌تواند حتا روز خوبی باشد... . انگار همه‌ی دنیا جمع می‌شود که از سر صبح بدبخت بودن‌ت را به رخ‌ت بکشد... .
  بخواهی زود بیدار شوی و نشوی و خواب‌ هم که چرند ببینی و بـعد پدرت بیاید بیدارت کند و تو هم یک نگاه به خودت بیاندازی و خودت را جمع و جور کنی و بروی برای صبحانه‌ای که دوست نداری و تمام سعی‌ت را می‌کنی که حالا که برای سومین باید خوردن‌ش را تحمل کنی، اوغ نزنی. و خانواده‌ای داری که به زور می‌خواهند هم غذای‌شان باشی و تو نان خالی بخوری و به گشنه‌گیِ تا ظهرت فکر کنی و پدری که ناراحت‌ست و مادری که بد و بی‌راه می‌گوید... .
  نمی‌دانم اصلن این کله‌پاچه چیست که می‌شود در هر وعده‌ای خوردش. و نمی‌‌دانم چرا ما این‌قدر خانواده‌ی کوچکی هستیم که یک کله‌پاچه را باید در سه وعده بخوریم... .
  صد در صد روز تولد اصلن روز شادی نیست و حتا روز خوبی نیست. حتا برای خوابیدن که خواب‌ت نمی‌برد. حتا با پیام برادرت. که قصد داری برای‌ش اسمایل ناراحت بفرستی و بگویی که واقعن چه هم‌بازیِ مزخزفی که تو منتظرش بودی، اما به جای‌ش برای کلمه‌ی "مبارک" توی پیام می‌نویسی ممنون... که حداقل روز تولدت برای دیگران زهر نشود. 
  روز تولد اصلن نمی‌تواند روز شادی باشد حتا با پیام دوم برادرت که دنیا به‌دون تو یک چیزی کم داشت. خب به درک که دنیا به‌دون من یک بی‌خود کم داشت... .
  روز تولد بی‌شک روز خوبی نیست حتا برای نوشتن در موردِ یک کتاب خوب که با نوشته‌ت انگار نویسنده‌ی کتاب مجموعه خزئبلات نوشته... .
  که گفته که روز تولد روز شادی‌ست؟ اصلن... مردم حتا جشن تولد می‌گیرند که غم روز تولد را فراموش کنند که به مرحمت خانواده ما از آن هم محروم‌ایم... .
  روز تولد اصلن روز خوبی نیست که حتا جواب پیام دی‌روزت را نگرفته‌ای، تبریک به کنار... . روز تولد اصلن روز خوبی نیست حتا برای گوش کردن به مـوزیک که فقط بک‌گراندی‌ست برای آشفته فکر‌ها‌ی‌ت. حتا روز خوبی نیست برای نوشتن یا حتا نامه نوشتن که دست‌ت می‌لرزد و تو نمی‌دانی از داسی‌ست که دی‌روز برش کوبیده‌ای یا... .
  روز تولد اصلن روز شادی نیست. تمام زورش را می‌زند اما روز شادی‌ نیست. به یادت می‌آورد که دیدی بزرگ شدی، روز به روز و ثانیه به ثانیه، اما هیچ آن‌چه که می‌خواستی شده‌ای؟ و تو می‌بینی که هیچ نشده‌ای از آن‌چه می‌خواستی و کلن هیچ نشده‌ای و فقط به بدبختی‌های‌ت اضافه شده روز به روز و ثانیه به ثانیه... . و تو حتا دیگر نمی‌توانی با بچه‌ها بازی کنی که مگر هم‌سن توست که سر به سرش می‌گذاری و تو باید سر بر خاک بگذاری که هم‌سنی کجا بود که یکی‌ش من را دوست داشته باشد اصلن... . هم‌سن، سن، سن... .
  این روز نفرین شده می‌کوبد توی سرت که احمق دیدی یک‌سال گذشت شدی و هیچ گهی نشدی و یک سال بزرگ‌تر شدی اما هنوز هم موقع نوشتن گـریه می‌کنی. روز تولد اصلن روز خوبی نیست که حتا برق هم موقع نوشتن‌ت می‌رود... .
  نمی‌دانم اصلن که گفته که روز تولد روز خوبی‌ست یا روز شادی‌ست، اما روز تولد حتا برای مرگ هم روز خوبی نیست... .

  "هر چه‌قدر هم که بخواهی فرار کنی از بزرگ شدن، از روز تولد، اما باز هم به دنبال‌ت خواهد آمد... ."

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۷ ]
پلڪــــ شیشـہ اے
۱۲ مرداد ۱۷:۳۲
کله پاچه رو تا حدودی موافقم و خیلی واسم قابل تحمل نیست. اما خب چرا اون قدر فاز غم بر می دارید که همه چی غم ناک تر بشه. بیاییم کمی لبخند بزنیم با وجود همه غم ها و مشکلات.

پاسخ :

سلام...


:/
مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
۱۲ مرداد ۱۹:۵۷
سلام:)
این یه جور سندرومه به سندرومه غصه گی روز تولدم معروفه
از هر یک میلیون نفر در دنیا ده نفر توروز تولدشون خوشحالن

پاسخ :

سلام...

عجب!! 0________0

ممنون از اطلاعات‌تون!!
بیست و دو
۱۲ مرداد ۲۰:۳۰
وای وای وای، آدم روز تولدشو انقدر غمگین؟ انقدر دپرس؟
حالا مونده تا به این نتیجه برسید آدم بزرگ شده ولی هیچی نشده، پس ماها چی بگیم که دیگه پیر شدیم.
در ضمن کله پاچه خیلی هم خوبه، اصلا روزی که با کلپچ شروع بشه اون روز بهشته:دی
تولدت مبارک آقای امیر وحید کوچولو:)

پاسخ :

سلام...

:/ شما دیگه خیلی بی‌خیالی!!!

الان من اوغ بزنم ینی بی‌ادب‌م؟

ممنون!
علی محمدرضایی
۱۳ مرداد ۱۰:۳۱
وای چقدر عصبانی!!!!!!
کلپچ رو باهات موافقم
درکل موافقم....
ولی حیف حرصی که به خاطر این زندگی بخوری

پاسخ :

سلام...

ممنون!

شاعر می‌گه:

زورق به گل نشسته‌ایست زنده‌گی!
بیست و دو
۱۳ مرداد ۱۴:۳۵
به کامنت من اوغ بزنی؟
هرجور راحتید!
خدانگهدار

پاسخ :

من منظورم اون قسمت کله‌پاچه بود بابا!

ناراحت شدید چرا؟
Mostafa RJ
۱۳ مرداد ۱۷:۲۷
هرجور راحتید خدا نگهدار :/
نه تورو خدا وایسا :|

+ به من مربوط نیس. ولی حال کردم دخالت کنم :| هرجوابی هم بدید حقمه :-#

پاسخ :

چی می‌گی اصن؟
Mostafa RJ
۱۴ مرداد ۱۶:۱۳
:|||

پاسخ :

نفهمیدم خب!!
Mostafa RJ
۱۴ مرداد ۲۱:۱۱
درباره نظر بیست و دو بود

بیخیالش. ی چی گفتم حالا.

پاسخ :

اشتباه متوجه شد... بیست و دو!!

:| من ناراحت شدم... :/
واقعیت سوسک زده
۱۵ مرداد ۱۵:۵۰
به این بدی یعنی :(

پاسخ :

سلام...

به هم‌این بدی، به هم‌این سختی!!
Mostafa RJ
۱۷ مرداد ۱۷:۴۵
ببخش.

پاسخ :

کی رو؟
mostafa rj
۱۹ مرداد ۰۰:۴۲
منو. ولش کن مهم نیس.

پاسخ :

فکر نمی‌کنم که کاری کرده باشی که باید بخشیده  بشی اون‌م توسط من... ! با این حال اگه چیزی بوده چشم... .

:))
من دلم پاکه ...
۲۱ مرداد ۱۱:۴۶
اوووو چقدر خشن ....😰

یا خداااااا😵😵😵

پاسخ :

سلام...

:|
Mostafa RJ
۲۰ مهر ۲۲:۳۶
بنویس داداش
قلمت خش شد

پاسخ :

سلام...

هاا کنم درس می‌شه!!
هو العشق
۰۱ آبان ۲۰:۴۸
تولدت مبارک
بعد از مدت ها اومدم وبلاگتون، چقدر خوب مینویسید بیشتر از سنتون خوب مینویسید

پاسخ :

سلام...

شما از خواننده‌های اولیه من بودید، از هم‌این جهت ازتون می‌پرسم آیا پیش‌رفتی دیدید در طرز نوشتار من؟
علی محمدرضایی
۰۶ آبان ۱۶:۱۸
مصطفی راست میگه

پاسخ :

سلام...
من نگفتم دروغ می‌گه!!
هو العشق
۱۶ دی ۱۵:۳۵
بله پیشرفتت عالیه.عاااالی
موفق باشی بیشتر از پیش

پاسخ :

ممنون:)
فـ . میم
۰۷ مهر ۲۳:۲۹
من تولد‌های بعدی خوبی زا سراغ دارم. که شاید این غم را شسته باشد...

معنای بزرگ شدن و تغییر از این بین قشنگه.

سال‌های بعد تر و بهتر.

+ اول دوست نداشتم اینجا کامنت بدم مگر با دیدنش حالت عوض شه. دیدم شاید نیاز باشه همین طور که اینا رو می‌بینیم، اونایی رو هم ببینیم که توش کیکا تک نفره خورده می‌شن :)، یا قبلش می.دوییم جیغ می‌کشیم، ترسونده می‌شیم، می خندیم و...

پاسخ :

سلام...
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)