صفحه‌ی 261 - گذشته‌ی شرم‌آور

*/این یک نظر تجربی‌ست: گذشته را اگر بخواهی فراموش کنی، فراموش نمی‌شود/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 259

*/من فکر می‌کنم، پس نیستم!/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 258

*/در پاسخ می‌گویم... نمی‌دانم.../*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 257

*/نامه‌ای به خودم، به یک سال پیش، اگر می‌شد، اگر می‌دید، اگر... ./*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 255

 

*/ممنتو و باقی ماجرا/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 252

*/ وقتی که می‌خواهی زار بزنی و سرت بگذاری روی پای کسی تا با موهای‌ت بازی کند و تو برای‌ش غصه و رنج‌های‌ت را بگویی، اما آن کس نیست چه می‌کنی؟ خب با خودت حرف می‌زنی. اما اگر وقتی باشد که بخواهی سر روی پای آن فرد زار بزنی و از تنفر از خودت بگویی و نادانی‌ت و عین خر در گل دست و پا زدن و او نیست چه می‌کنی؟ خب معلوم است که با خودت حرف نمی‌زنی. معلوم است که گریه نمی‌کنی. فقط ادامه می‌دهی این زنده‌گی گند را. یک روز تمام می‌شود دیگر درست است؟ تمام می‌شود. وقتی که از مرگ، فقط برای این که می‌فهمی یک کسی به خاطر خودخواهی‌ش از نبودن‌ت ناراحت می‌شود و تو با نبودن‌ت هم به کسی آزار می‌رسانی، پیشمان می‌شوی، چه می‌توان کرد الا صبر؟ بالاخره یک روزی که به خودش اف می‌فرستد برای ساخت این بنده/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۹ ]

صفحه‌ی 244

*/یک‌سری چیزها هست که همیشه عجب آدم را در می‌آورد.../*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۳ ]

صفحه‌ی 243

*/برایِ خواننده‌گان: قبل این، یک پست دیگر هست که جفت‌شان نزدیک به هم آمدند، آن را دوست‌تر می‌دارم، این کشک‌ست و بس!/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 241

نامه‌ی شش

*/نامه‌ای برای همه‌ی دوستان/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 240

شاید نامه‌‌ی پنج

*/نامه‌ای در شیشه‌ای لبِ ساحل/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)