*/این یک نظر تجربیست: گذشته را اگر بخواهی فراموش کنی، فراموش نمیشود/*
*/این یک نظر تجربیست: گذشته را اگر بخواهی فراموش کنی، فراموش نمیشود/*
*/نامهای به خودم، به یک سال پیش، اگر میشد، اگر میدید، اگر... ./*
*/ وقتی که میخواهی زار بزنی و سرت بگذاری روی پای کسی تا با موهایت بازی کند و تو برایش غصه و رنجهایت را بگویی، اما آن کس نیست چه میکنی؟ خب با خودت حرف میزنی. اما اگر وقتی باشد که بخواهی سر روی پای آن فرد زار بزنی و از تنفر از خودت بگویی و نادانیت و عین خر در گل دست و پا زدن و او نیست چه میکنی؟ خب معلوم است که با خودت حرف نمیزنی. معلوم است که گریه نمیکنی. فقط ادامه میدهی این زندهگی گند را. یک روز تمام میشود دیگر درست است؟ تمام میشود. وقتی که از مرگ، فقط برای این که میفهمی یک کسی به خاطر خودخواهیش از نبودنت ناراحت میشود و تو با نبودنت هم به کسی آزار میرسانی، پیشمان میشوی، چه میتوان کرد الا صبر؟ بالاخره یک روزی که به خودش اف میفرستد برای ساخت این بنده/*
*/یکسری چیزها هست که همیشه عجب آدم را در میآورد.../*
*/برایِ خوانندهگان: قبل این، یک پست دیگر هست که جفتشان نزدیک به هم آمدند، آن را دوستتر میدارم، این کشکست و بس!/*
نامهی شش
*/نامهای برای همهی دوستان/*
شاید نامهی پنج
*/نامهای در شیشهای لبِ ساحل/*