صفحه‌ی 243

الف

سلام.

  خیلی‌وقت پیش‌ها، زمان دایناسورها، زمانی که خودم هم دیگر یادم نمی‌آیدش، وقت‌هایی بود که غیر از خودم هم می‌نوشتم، یا نمی‌دانم، طور دیگر هم می‌نوشتم، یا باز هم نمی‌دانم، انگار موضوعات نوشته‌های‌م چیزی غیر از خودم بود و به همه‌ی‌شان هم برچسب نامه بودن نمی‌خورد. خیلی عوض شده‌ام! خدا کند عوضی نشده باشم، از جمله از عوض شدن‌های‌م این که دیگر می‌توانم غم‌های‌م را این‌قدر توی خودم نگه‌‌دارم و تلنبار بکنم، که به مدت یک‌ماه پشت هم حرف از ناامیدی و بی‌خود بودنِ دنیا و خدا و خلقت بزنم! و دیگر خالی‌شان نمی‌کنم در نوشته‌های‌‌م، دیگر هر از گاهی، چه بشود، رو به موت باشم، بیایم نامه‌ای بنویسم یا چه می‌دانم، یک تک جمله‌ای بگذارم و بروم پی کارم. آن‌ قدیم‌ها، زمانی که دایناسورها هنوز زنده بودن و در وجود دایی‌ها رخنه کرده بودند، زمانی می‌رسید که پست‌های وب‌لاگِ من به سی‌وهشت عدد در ماه هم می‌رسید، یعنی هرچه که از دور و نزدیک به ذهن‌مان می‌رسید را هی پست می‌کردیم و پست می‌کردیم و پست و... . اما حالا چیزهایی را هم که قرارست پست بشنود دیگر  هی پست نمی‌کنیم و پست نمی‌کنیم و پست... . این‌ها یک‌جورهایی تغییر را نشان می‌دهد دیگر؟! نمی‌دهد؟! نمی‌دانم. مثلن یکی از نمونه‌های بارز تغییر این که شما بروید به همان دوران دایناسورها نگاه بیاندازید، من ماهی یک‌بار می‌گفتم نمی‌دانم؟! حالا بیا و نگاه بنما! ترجیع بندِ پست‌های‌م نمی‌دانم‌ست و بس! آن زمان لابد در نداند و نداند بودم! الآن در بداند که نداند! :) نهایتن یک‌چیز جالب باید برای‌تان تعریف کنم: می‌خواستم از یک‌چیز دیگر بنویسم :| که اصلن لحن‌ش هم با این متن جور در نمی‌آید نمی‌دانم چه کارش بکنم :/ ول‌ش کن نمی‌نویسم‌ش تا ادب بشوم که پروگویی نکنم. وب‌لاگ عزیز و محترم‌م که فکر کنم دیگر سه-‌چهار ساله‌ای شده‌ای برای خودت و بابا بابا می‌گویی، من هنوز هم آدم پرگویی‌ام، فرصت نمی‌کنم!

+ برایِ خواننده‌گان: قبل این، یک پست دیگر هست که جفت‌شان نزدیک به هم آمدند، آن را دوست‌تر می‌دارم، این کشک‌ست و بس!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]
مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
۱۴ خرداد ۱۰:۱۶
:)
اصلا با این نیت باز کردم پست رو که بگم چرا دیگه شبیه قدیما نمینویسید؟
دوست دارید این بزرگ شدنه رو؟

پاسخ :

سلام
 عجب :) خب حالا یک تحلیلی هم بکنید که خوب‌تر می‌نوشتم یا نه؟!
  نمی‌دونم :) به‌ش فکر نکرده‌ام که دوست‌ش دارم یا ندارم، می‌دونید؟، خب این باعث‌ش اتفاقایی که برامون می‌افته، و خب اتفاقایِ خوبی منو این‌طوری نکرده، و از این خوش‌حال‌م که خوشی زیر دل‌م نزده که نوشتن‌م عوض بشه! و این که چه‌قدر قدیم مد نظرتون هست؟، اگه خیلی قدیم رو مد نظرتون باشه که شروع کردم و شما اون موقع رو نمی‌خوندید و نمی‌دونم تا الآن سراغ‌ش رفتید یا نه، اگه اون منظورتون باشه، خب آره دوست دارم که دیگه اون‌طوری نمی‌نویسم، اما اگه به حدود پارسال پیلارسال اشاره دارید، حسِ زیاد فرقی توش نمی‌بینم! ولی خب دیگه زیاد اون‌طوری فضاسازی نمی‌کنم شاید، نمی‌دونم، ولی خب هنوزم اونا برام شیرین‌ن و دوست‌شون دارم، و از این که اون‌ها رو نوشتم، بر خللاف دسته‌ی اول خجالت نمی‌کشم! هم‌این دیگه! :) شما دوست ندارید؟!
علی محمدرضایی
۱۴ خرداد ۱۱:۱۰
قدیما بهتر مینوشتی الان نوشته هات فقط شده شکوه وگلایه...
هرچندکه ادم بعد از چندوقت اون حس اولیه رودیگه نداره وشوق ذوقش رو....

پاسخ :

سلام.
 فکر می‌کنم دلیل‌ش رو هم آوردم که چرا شگوه و گلایه‌ست، چون فقط می‌نویسم که نمیرم! وگرنه خب مثلن وقت نمی‌ذارم و نمی‌نویسم. کاری که ایشالا پی‌ش رو بگیرم از دوباره! بعد از چند وقت؟ من خیلی بیش‌تر وقت گذاشتما! ولی خب دیگه یک‌سری مشغله‌هایی هست که جلوی آدم رو می‌گیره، چه می‌شه کرد!
مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
۱۴ خرداد ۱۲:۲۲
من تغییر به هرشکل رو حتی عقب گرد رو به سکون ترجیح میدم:)
روی کیفیت نوشته ها بحثی نیست
اما انگار آدمِ پارسال به چیزهای مهم تری فکر میکرد موشکافانه تر مینوشت و ...
دوست نداشتن که نه اما انگار برام تازگی داره تا بیام بهش عادت کنم اندکی زمان میبره

پاسخ :

فقط یک توضیح دارم! پارسال بیش‌تر می‌نوشتم! :)
  ایشالا بِه خواهیم شد!
   عادت نکنید! توصیه‌ی کلی من!
طاها مهاجر
۱۵ خرداد ۰۰:۲۲
خیلی وقت پیش برای خیلی وقت پیشه!
عوض شدن هم عضو جدایی ناپذیر زندگی
هر تغییری هم حس نا مطبوعی به آدم میده بخاطر عادت آدمی به عادت کردن!
لزوما بد نیست
لزوما قبلنا بهتر نیستن

پاسخ :

هرتغییری حسِ نامطبوعی به خودِ تغییر کننده نمی‌ده پسرجان! می‌ده؟! چرا باید بده آخه! ببین وقتی تغییر رو به بِه باشه اصن چرا باید نامطبوع باشه؟! برای من که نیست این‌طور. و این که کلن کسی نگفت که بده! و این که کسی هم حاضر نیست اکنون مثل گذشته باشد. فقط این که خواستیم یادی بکنیم از گذشته! و به یاد آوریم که چه بودیم:) و چه گشتیم. هم‌این.
علی محمدرضایی
۱۵ خرداد ۲۰:۱۰
منظورم بعدازچند وقت این مدت زمانی هست که از اول گذشته
هرچندوقتی که مدت کم نیست که...

پاسخ :

به هر حال من انگیزه‌م کم نشده و من الآن اون شوق و ذوق اولیه رو هم دارم! اشتبا نکن :)

خیلی هم خوبه:)) اشتبا گرفتی.
فـ . میم
۲۵ مهر ۲۲:۴۵
توی روند... پست‌ها مرغوب تر شده‌اند. با طول و تفصیل و زیبایی های مخصوص خودشان.

پاسخ :

سلام.
:)

تأکید این‌جانب هم همیشه بر رونده!
فـ . میم
۲۶ مهر ۱۹:۳۵
دم شما و تاکیدتان هم گرم.

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)