صفحه‌ی 258

*/در پاسخ می‌گویم... نمی‌دانم.../*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 257

*/نامه‌ای به خودم، به یک سال پیش، اگر می‌شد، اگر می‌دید، اگر... ./*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 256

*/هیچی بدتر از این نیست که بین این همه آدم داری خفه می‌شی از تنهایی.../*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 255

 

*/ممنتو و باقی ماجرا/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 254

*/خود سانسوری یا عدم علاقه به نثر خود؟!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 253

سلام، وسواس، شروع جمله‌ها، کمک، بدبختی، تن‌هایی در عین تنهایی یا تنهایی در عین‌ تن‌هایی، کمک، گیر افتادن، سکوت، یار مرا، خواجه نگه‌دار مرا، کمک، این‌جا کسی‌ست پنهان؟ دوست‌ت دارم، محسن عزیز، نامجوی لعنتی، هستی، نیست، می‌شنوی، سین نمی‌کنی، جواب نمی‌دهی، انتظار بی‌هوده، رها کن غم‌ت را رها، آه، نرگس آب‌یار، فیلم بد، نفس، فیلم خوب، بچه، دوست داشتنی، بچه باز منفور، سرگیجه، چرخ و فلک، دراز، تاب، انیمیشن، فراموشی، یادم تو را فراموش، من شاعرم، شعر نمی‌گم، خاطرات، گنگ و تن‌ها، شاید، تن‌هایی یا تنهایی، لعنتی، کلمه باز، چیزی مثل بچه‌باز، کثافت، تضاد، مخالف، سرما،‌ سوز، امتحان تصویرسازی، تصویر یا تَصَوُّر؟ زمان، محمد حواد، صیادیان، ازدواج، مبارک، نوبهاری، صدای خوب، کیارستمی رو به موت، پنج‌ش رو دیدی؟ نه، خفگی با گاز، مرگ آخر راه نیست، حال‌م ازت به هم می‌خوره، برادر، آه، مهر و بیات، تسبیح و ذکر، یاد خدا، استرس و سگ‌لرزه، صدای یخ‌چال، نخواب، یخ می‌زنی‌، خواب‌ مساوی با مرگ، محسن رضایی، ول‌م کن، مرتیکه فاک نشان، دخترخاله، شرت و کرست که به مدرسه‌ی امتحان نهایی می‌رود، ابله به تمام معنا، زمان کم‌ داری، خودت هم کم‌داری، فرش پاتریس، سر درد، گه گیجه، تایپ ده‌انگشتی، گه هیکل، برو ونک بگوشه‌ای نشین و ساز زن، نامجوی عوضی، رو جهان دیگری سند بزن،‌ نامجوی عشق، بوتیمار کجاست، خواب‌م می‌آد، عطاران کثافت، چرا یخ‌چال‌ها صدا می‌کنند،مهدی پست اینستا می‌گذارد، گذشتم از او به خیره سری، از خون دل‌ نوشتم نزدیک دوست نامه، رهای‌م نکن، تنهای‌م بگذار، فاطمه، دوست، لام، اسکندری، میم، الف، جیم، دال و ذال، حال‌م ازت به هم می‌خوره، گه بگیرنت، مگس یا توهم مگس، چت کرده، سیگار کحا بود، بدبخت معتاد، بوتیمار کجاست، بیست و دو، بلاگ جای نفس کشیدن نیست بس که پست می‌گذارند، بیست و سه، چند بار گذش زنبور شدیم در  کودکی، دور ایرانو تو خط بکش، شعر نا دوست داشتنی، یک وفای الکی، رها رها، صنما،‌ دیر آمدی ای عشق، اگر این یه خوابه پس چرا من بیدارم؟ ای روح این جا مست شو، شیرین دهنی دارد، ای روی دل‌آرای‌ت، دایی فرامرز، مجموعه‌ی زیبایی، تا چند ساله‌گی فرامرز و فرزاد را قاطی می‌کردی، حسن و حسین؟ من شاعرم، معاصر، همایون، صنما، جفا رها کن، خواهی بیا ببخشا، هندوانه،‌ سرما، یخخخخ، آتششش اَشششش، سینگ، رادیو، من مست و تو دیوانه؟ ما را کسی برد خانه؟ رها کن غم‌ت را رها کن، مسلم، مهدی هملت داره، املت امیر دار، خواب‌م می‌آد مهران مدیر بشنو، آه از فقان، اینکه زاده‌ی جبری رو می‌گن؟ چی! آفت مزرعه سه تن حرف مفت، دود سیگار را بگیر مصطفا علف، سوخته بی‌شلم شمِ شین، لات و الوات هم لام دارد، تو هم لام داری،‌ دارا لام دارد؟ بابا لام داد؟ پس که خون داد، خسته‌ام، دراز بد قواره،‌ پسره‌ی چش کبود،‌ کوسه آمد و مرا کرد کوسه، پول، لعنت به دنیا، چی؟ چرا! آه از فقان، تو نباید بخوابی، خواب‌ت یخ می‌زند، رها کن غم‌ت را، تو نباید بمیری، می‌فهمی، ژوکر، از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه، کو پس، ول‌م کنید، جنی، پدرم پیر شده، مادر پرحرف، غیبت، کم خور دوسه پیمانه، ای روح دل آرایت، از من که پریشان‌م،‌فرق دارد، این را طاها می‌فهمد، طاها کجاست اصلن، پیش بوتیمار،‌خقگی در آب از چک در سوراخ سر از آب یخ پرتاب از حمام کوچک پنجره، دوست‌ت دارم، با تمام وجود،  تو این را نمی‌فهمی، ما عاشق نبودیم، نمی‌شویم، ول‌م کن، کیمیاگر، دروغ‌گوی اعظم، رها کن صنما، رها کن، ایموجیِ من کجاست گوزن؟ گاو شاخ دار، کرکدیل دونده، کرگدن خزنده، اوریگامی را دیدم، قایق‌ها ول‌م نمی‌کنند، استاپ‌موشن نفرین شده،‌ فاز منفیِ آیه‌ی یأش برادر دو رویِ دروغ‌گویی نا صادق، کجایی صادق،‌ پوریا گوشی‌اش را برنداشت ناراحت شدی، پوریا زنگ زد حال‌ به هم خورد، جفا کن... صنما، سوختم در یخ عشق بی‌درمان بی‌عشقی و عشق به مریضی و مریض عشقی و بدبخت، نامه‌ای در کار نیست، شام‌های بدمزه، رها کن صنما،‌جفا کن صنما، گایید خوار ما را صنما، دیدی صنما؟ این گونه شیوه‌های مدارا، کاش خواهر داشتم، توهم داشتن بودن فرزند کوچک‌تر از توی بد بخت. می‌میری، ریدی با این مردن‌ت، خدایا جفا رها کن، آهای جوانِ ارغوان این حنجره بوسیدنی‌ نیست، چرا بوس‌م ببر، ز مشرق، اوشین در مزرعه، گذار با طا ظا گذر با ر ز،‌ رها کن،‌ ببخشا، ببخشید، نمی‌دانم، نو بادی، کمک‌ کنید،‌ زنده‌گی ما را صنما،‌جفا رها صن اَما! مبلِ‌ راحت تیغ دار سوزن می‌شوی سوزناک، خون سیاه خشک شده در جریان رگ می‌چرخ در قلب تپش تا به کی رها کن قَلَبا! آآآآآی شل بگیر و گرنه دار کرده‌ها، جوشِ جوشن دار در بی‌صاحب نیم‌فاصله رها کن صنما جفا کنم رَهما! آی شل نگیر، زنده‌گی را سفت بگیر ممتوهم بدبخت پشیمان شده‌ای از بودن، پشیمان می‌شوی از نبودن،‌ بی‌اشک و شورِ‌ دوری جواب‌م را نمی‌دهی که چه بشود مگر دوست‌م نداری،‌ آییی گرجس، این را می‌خوری یا بد بخت، می‌میری، ول‌م کن خسته‌ام، خممیازه جوش آورده‌ای، تو سطح خارچی حباب بنویس، زبان بلد نیستی، تو هیچی نیستی، گه نیستی، گه از زمین و زمان جوشد، هواراااا، نیمو مرادی، مرادِ تن‌هایی، تنهای مراد، قل‌مراد در نیمه‌شب، نفحات و وصل که قدت،‌ آه غلط بگو می‌شنوم، تو یک دروغ‌گویی... آههه صنما، گایید خوار مار، صنما دیدی... جفا رها کن صنما... رها کن غم‌ت را صنما... شهر من خاموش‌ست، ولی شهر من کجاست،‌ اربده به‌تر است یا عربده بزن، بکش ببمر، ای رو این‌جا دنگ شو.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۸ ]

صفحه‌ی 252

*/ وقتی که می‌خواهی زار بزنی و سرت بگذاری روی پای کسی تا با موهای‌ت بازی کند و تو برای‌ش غصه و رنج‌های‌ت را بگویی، اما آن کس نیست چه می‌کنی؟ خب با خودت حرف می‌زنی. اما اگر وقتی باشد که بخواهی سر روی پای آن فرد زار بزنی و از تنفر از خودت بگویی و نادانی‌ت و عین خر در گل دست و پا زدن و او نیست چه می‌کنی؟ خب معلوم است که با خودت حرف نمی‌زنی. معلوم است که گریه نمی‌کنی. فقط ادامه می‌دهی این زنده‌گی گند را. یک روز تمام می‌شود دیگر درست است؟ تمام می‌شود. وقتی که از مرگ، فقط برای این که می‌فهمی یک کسی به خاطر خودخواهی‌ش از نبودن‌ت ناراحت می‌شود و تو با نبودن‌ت هم به کسی آزار می‌رسانی، پیشمان می‌شوی، چه می‌توان کرد الا صبر؟ بالاخره یک روزی که به خودش اف می‌فرستد برای ساخت این بنده/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۹ ]

صفحه‌ی 251

    شبی در مجلس انس با آصف‌الدّوله‌ی شیرازی و مرحومین جلوه و حاج‌میرزا صفا سخن از گذشته می‌داشتیم، گفتند ما نفهمیدم محمدشاه غازی بود که سال‌ها با روسیه می‌جنگید [کذا] و سالار به زمان او چندان بسط شوکتی در خراسان نداشت و علناً اظهار مافی‌الضّمیر نمی‌نمود. فقط می‌گفت بهمن‌میرزا ولیعهد باشد تا رونق قاجار دولّو را حفظ کند، چه شد هر قدر محمدشاه قشون فرستاد شکستند و محمدشاه از غصّه دق کرد و مرد و ناصرالدّین‌شاه جوانی شهوانی وقتی به تخت نشست نه یک دینار پول در خزانه بود نه یک نفر سرباز و یک توپ در لشکرخانه، نه یک ولایت امن داشتند و از اطراف سرکشان همه‌ی ولایات پا از گلیم بیرون گذاشتند، شاه بود و طهران و تبریز آن هم بی‌استعداد و نزدیک بود شوکت سالار و دیگر یاغیان به اغتشاش داخلی قدرت مرکز را هم از شاه بگیرد چه در فارس و بهبهان و مازندران و اصفهان نیز فتنه بود، به اندک زمانی خراسان امن و هرات و مرو و سرخس و ترکمان تحت‌امر آمدند. پیری حاضر بود گفت از من بپرسید، به اثر تفاوت دو جمله سخن شد. خودم ایستاده بودم محمدشاه پانزده فوج سوار مستعد مکمّل روانه‌ی خراسان نمود. وقت سان دادن در میدان به آن‌ها شخصاً خطاب نمود ای سرباز و سوار، زن و بچّه‌ی خراسانیان یاغی را به شما بخشیدم بروید هرچه می‌خواهید بکنید این خبر به خراسانیان رسیده همه در طغیان و همراهی سالار فدایی‌وار کوشیدند و هر چه قشون رفت خلع اسلحه نموده و کشتند و باز خود ایستاده بودم امیرکبیر به زحمتی فوق‌الحصر چند فوج راه انداخت، روز سان به حسام‌السّلطنه فرمود مرادمیرزا خراسان ملک شاه است و خراسانیان اولاد شاه، تو مأموری با این افواج بروی یک نفر حسن‌خان سالار را که می‌گویند یاغی شده بگیری اگر شنیده شد یک سوار یک توبره کاه بی‌پول و بی‌رضایت از خراسانی گرفته و تو شکم آن سوار را ندریده‌ای شاه شکم تو را خواهد درید. عیناً این کلام به خراسانیان رسیده خودشان ولایت به ولایت بی‌جنگ دروازه را بر روی قشون دولتی باز کرده تا جایی که ایلخانی با وصلت به سالار بر سالار برگشته و تابع دولت شده کلید دروازه‌ی مشهد هم اگر به دست سالار و قشونش نبود همان ساعت ورود بر روی حسام‌السّلطنه می‌گشودند. (کتاب آگهی‌ کار شهان ص 51-52)

 

پ.ن قرار بود این متن پی‌وستی باشد برای پست جدید، اما خب از آن‌جا که دیگر این ذهن توانایی نوشتن‌ش ضعیف شده،‌ خودش برای خودش پست شد! به امید این که به‌زودی... .

خواهش‌مندم برای‌م دعا کنید، در سختی‌ای از زنده‌گی‌ام هستم که می‌دانم اگر پشت سرش بگذارم، سختی‌های بیش‌تری به سراغ‌م خواهند آمد و این یعنی پیش‌رفت و این یعنی حرکت رو به جلو. خدایا شکرت این تا این حد سختی را دارم.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 250

*/ازت بدم می‌آد، متنفرم حتا! می‌تونی بفهمی؟!/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۰ ]

صفحه‌ی 249

*/کاشکی، کاشکی، کاشکی/*

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)