صفحه‌ی 18

به نام دوست

سلام

چه فایده الان می‌گم سلام اما باید بگم خداحافظ؟

الانم به بهانه تحقیق ریاضی (که البته دارم می‌کنم) اومدم تو اینترنت باید از این به بعد درس بخونم تا امتحانات نوبت را به راحتی پشت سر بگزارم. 

سوال ویژه چند هفته‌ و خورده‌ای: نظر شما درباره این وبگاه چیست؟

1) عالی

2) خیلی‌خوب

3) خوب

4) متوسط

5) بد

6) خیلی‌بد

7) فتضاح

8) ..... (در اینجا چیزی غیر از گزینه‌های‌بالا را + انتقادات وپیشنهدات خود بنویسید)

راه ارتباط با ما:

سامانه پیامکی:
کلاغ کلاغ 30000 ( ! )
سامانه اینترنتی:
www. Kalaq.cam ) ! (( ! )
تلفن گویا:
12کلاغ3کلاغ2265 ( ! )
آدرس:
کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر،کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )
کدپستی:
 3321- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959
و درآخر درباره شعر، تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید.
همیشه خداحافظتان باشد.

 

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۸ ]

صفحه‌ی 17

به نام نامی‌اش...
سلام
چند سوال در ابتدا:
برای چی باید ورزش کرد حتی اگر شده با زور پدر؟
وقتی ورزشی را بلد نیستی و از آن خوشت نمی‌آید چرا مربی ورزش تو را به همان تیم می‌فرستد؟ و بعدش برای گل خوردن، سوتی دادن و.... باید از بازی اخراجت کنند؟
خب فِکِر کنم کل متن رو با همن چند تا سوال لو دادم ( ! )
خب همینطور که در سوالات اومد شد دیگه، یعنی پدر به معلم ورزش ما گفته‌اند که هر طور شده باید جناب بنده ورزش بِنَمایم و از آن طرف در مدرسه لندهورِ ‌ما  که نه سالن دارد نه میز پینگ‌پونگ فقط3-2 ورزشی می‌توان کرد که یکی‌ش هندبال است که سررشته ندارم دومی‌ش والیبال است که کوتاه قدتر از من هم وجود دارد و بازی می‌کند آنوقت من نقش هلو انجیری را آن وسط اجرا می‌کنم بدین صورت:
تمامی سرویس‌هایی را که به من می‌رسد می‌بخشم زیرا به فکر تیم بوده‌ام نمی‌خواهم که امتیاز از آن حریف شود و در عوض جواب توپ‌هایی را که به سمت من می‌آید با جای خالی می‌دهم و همین موقع است که آسمان به سرت می‌آید از دست تیمی‌ها....
سومین ورزش مدرسه‌مان که من از آن متنفرم ولی به دلیل این که در بهتر از والیبال آن را بلدم و درآن اگر به شکل یک مجسمه‌ هم باشم فایده دارم من را در آن راه می‌دهند(در والیبال هم راهم می‌دهند ولی فقط هلو انجیری‌ام دیگه(!) ): فوتبال.
من از فوتبال بدم می‌آید نه به آن دلیل بلکه به این دلیل:
زیرا همش در خط دفاع‌ام(یا دروازه)، پس از هر بازی پاهایم درد می‌گیرد، کتانی‌های سیاهم را که هروز تمیز می‌کنم از دوباره کثیف می‌شوند، از مهدکودک تا به الان کم توپ به پایم می‌رسید و کم در دستم می‌ماند، خطا در آن زیاد است و همین.
در کل در مواقع فوتبال هم بدرد چندانی نمی‌خورم چون همش 3-2 تا گل می‌خورم بقیه سرم داد می‌کشند و من می‌روم بیرون آخر چرا من باید ورزش کنم؟
سوال هفته: من برای چی باید ورزش کنم؟
1. زور است.
2. برای بدن فایده دارد.
3. هویجوری.
4. ....... (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)
راهنمایی: (سفید رنگ است)گزینه 2 غلط است چون من روزانه برای رفتن به مدرسه دوچرخه سواری می‌کنم.
آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:
سامانه پیامکی:
کلاغ کلاغ 30000 ( ! )
سامانه اینترنتی:
www. Kalaq.cam ) ! (( ! )
تلفن گویا:
12کلاغ3کلاغ2265 ( ! )
آدرس:
کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر،کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )
کدپستی:
 3321- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959 
و درآخر درباره شعر، تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید. 
همیشه خداحافظتان باشد.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 16

یا او...

سلام.

من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من

بیایید من های زندگی‌مان را پاک کنیم!

از کثیفی خودمان را پاک کنیم!

من اِل هستم و من بِلم هستم!

همه را پاک کنیم!

که شویم دانای دانا!

 آقای آقا!

 زیبای زیبا!

(و همچنین جادارِجادار (دل‌هایمان را می‌گویم))


ترجمه شر (و ور) هایم:
اگر در زندگی کمتر از من اِل هستم یا من بِل هستم استفاده کنیم یا آن‌ها را از زندگی‌مان برای همیشه اخراج کنیم واقعا زندگی بهتری خواهیم داشت چون هم خودمان و هم دیگران از آن سود می‌برند.
 اُستآد (!‌) دیگران چگونه از آن سود می‌برند؟
اینگونه که کمتر حسود می شوند این خودش سودیست دگر پِسَریَّم (!)
من (هر چیزی) هستم، را شما آدم بزرگ‌ها سا ختید دیگر، اگر فکر کنید این یکی مربوط به بچه‌هاست و آدم بزرگ‌ها از بچه‌ها یاد گرفته‌اند باید بگویم که ریشه‌اش برمی‌گردد به شما آدم بزرگ‌ها ما طفلی‌ها که اول‌ش معصوم بودیم (و هستم)  ولی شما آدم بزرگ‌ها کارهایی را جلوی بچه‌ها انجام دادید که نتیجه اش شد این بچه‌های بی‌تربیت و بی‌نزاکت و بی..... که حد و حدود را نمی‌شناسند.
تمام بدبختی‌ها از آدم بزرگ‌ها صورت می‌گیره (جداً)
سوال هفته:
شما آدم بزرگ‌ها چرا دلتان می‌خواهد بچه‌ها مثل خودتان باشند؟
1.خیلی خوبید (!)
2.  خیلی بدید (!)
3.بچه ها را دوست ندارید (!)
4. ........ (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)

آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:

سامانه پیامکی:

کلاغ کلاغ 30000 ( ! )

سامانه اینترنتی:

www.Kalaq.cam     ) ! (  ( ! )                                                       

تلفن گویا:

12 کلاغ 3 کلاغ 2265 ( ! )

آدرس:

کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر، کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )

کدپستی:

 3327- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959

و درآخر این درباره شعر،تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید.
تازه‌واردها به پست‌های قبل هم سر بزنید.(البته مگه تازه واردی هم هست؟)
خداحافظتان باشد تا همیشه.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 15

به نام تنها ترین
باز این چه شورش است که در خلق آدم است....
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است....
باز این  چه رستخیز عظیم  است کز زمین....
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است....

این تنها چیزیست که در این فاجعه عظیم می‌توانم بگویم.


سوال هفته: در  جهانی که همه چیز رو به فرسودگی می‌رود چطور این فاجعه عظیم از هزار خرده‌ای سال پیش چگونه فراموش نشده؟
1.به علت بر حق بودن.
2.خواست خدا.
3.به دلیل ظلم و ستم هایی که به امام و یارانش شد.

4. ......... (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)

 

کلاغ های خود را به آدرس زیر ارسال نمایید:

کلاغ کلاغ 30000 (!)

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 13

یا او...
نمی‌دونم، چی بنویسم؟ آخه من هرچی می‌نویسم کسی به غیر از چند نفر بهم سر نمی‌زنه. تازه جالب اینکه یکی بود یکی نبود سر می‌زنن.(البته بعضی‌ها) خب من چه‌کار کنم؟
رسم شما آدم بزرگ‌ها اینکه باید بهتون سر بزنیم تا شما هم سر بزنید. به قول مهدی وبلاگ شما‌ها که بهم سر می‌زنید، به درد رده‌ی سنی من نمی‌خوره و واقعاً هم اینطوری خب چیزی از وبلاگ‌هاتون سر در نمی‌یارم چه‌کنم؟ شما آدم بزرگ‌ها چه رسم‌های به‌ درد ‌نخوری دارید! واقعاً که!
سول این هفته اینکه کی این رسم های بدرد نخور رو درست می‌کنه؟ و دلیلش چیه؟
1)    خود به خود درست شده.
2)    یه فردی به دلیل اینکه  نظر، کلاغ یا دیدگاه یا چراغ یا کُنِش و....ش زیاد بشه.
3)    کار کار اجنبی‌هاس به دلیل جنگ فرهنگی!
4)    .......(در این‌جا چیزی غیر از گزینه هارو بنویسید.)
جواب‌های خود رو به:
 کلاغ کلاغ30000(!)
ارسال فرمایید.
خداحافظ. تا پست بعدی.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۷ ]

صفحه‌ی 11

به نام اعظم او ....
سِلو.
من داستم فک می‌تردم ته تی بنبیسم ته توما توشتون بیاد.بت به تین نتیژه رسیندم ته بدم اسمال تویدم ته شتلی بوت.
بدم؟
ندم؟
می‌دم:
اسمال یه دت پرچتوه داشتم با لق‌تاق بادی می‌دردم که مامایم یفت مهمونمون یو آبرد بد من‌یو برستاد دیبال نقود ‌مشتی!
همبین‌طوی که دیبال نقود مشتی می‌دشتم ته یه دو مامایم صدام کدر. یفتم تو دوتاق دیدم ته چه تیت خوشتلی رودِ زمبینِ دوتاق مهمونمون با دوبرینش وارد سد....
...
تیلد من اسمال پنژژنبه بوت. بعدژ مامایم ایا باسم ژاهارژنبه تَیلُد درفتن!
من در این مودوع باداشون در و بس تردم!
اینم از ژُست ارموز!
شما بدین در ژست های بعدی تی بنبیسم.
منمون.
خدادظ.


پس نوشت:

سِلو.
خوبین؟
خوشین؟
من این‌دفعه واسه این که نمی‌دونستم چی بنویسم، همین طوری با لهجه شروع کردم به نوشتن به صورت کولوچویی. اوایل برای این که شما هم بتونید بخونید، پرانتز باز می‌کردم بعد به سرم زد که یه متن به زبون سلیس کولوچویی بنویسم و شما اون رو ترجمه کنید و بعد به ترتیب به اولین نفری که جواب رو بفرسته تا آخرین نفر جوایزی اهدا خواهد شد!
-    اَلَکی(تیکه زبون یکی از بازیگرهای تازه وارد که در مجموعه مسیر انحرافی بازی کرده بود در قسمت‌های پایانی)
-    راستکی!!
کسی م که نمی خواد جواب بده باید تا پست  بعدی صبر کنه چون اینم یکی از پست‌هام که فقط به زبون کولوچویی نوشته شده پست بعدی هم همینِ که فقط ترجمه شده وهمچنین اسامی برندگان هم هست!!
اگر به سوالم هم که در متن هست جواب بدید متشکر می‌شوم!!
متن ترجمه شده در پست بعدی وجود داره!!
جوایز برندگان در ادامه مطلب می‌باشد.
خدادظ!

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 10

به نام اعظم او...
سِلو (الان دلم یاد پرچکوه کرد. یاد سامین کوچولویی افتادم که برای هر کی سلام نمی‌کرد، ولی وقتی به من می‌رسید از رو کول مامانش چند‌باری می‌گفت سِلو.( مخفف سلام به زبان کولوچویی!!))
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ منم بد نیستم! شاید الان بگین عجب آدم دیوونه‌ایه به روی خودش نمی‌آره چه گندی بالا آورده!! ببشخید دیگه اشتباه کردم حواسم نبود 10-20تا، شایدم بیشتر غلط نوشتم. دفعه‌ی آخرمه دیگه تکرار نمی‌شه!! من توی املا هم همین‌طوریم، حواسم نیست غلط می‌نویسم اما اگه یه بار دیگه کلمه رو بگی درست می‌نویسم. البته در اینجا یک اشکال دیگه‌ای هم وجود داره اونم اینکه کلید‌های صفحه کلید سفته منم نمی‌تونم به هر دو جا(مانیتور و صفحه کلید) یک‌دفعه نگاه کنم که! می‌تونم؟! بعدشم من تو خونه توسط پسرخاله و داداشی یه عالمه توبیخ شدم ازتون تشکر می‌کنم که شماها چیزی نگفتید. منمون(ممنون به زبان کولوچویی!!). اصلا شیرینیِ زندگی به اینه که سوتی بدی یا سر کلاس تپق بزنی بعد خودت بهش به خندی تا درس عبرتی باشه که دیگه از این سوتی‌ها ندی. درست نمی‌گم؟!!
بعضی‌ها هستندکه مثل من یه کاری رو می‌کنن و بعد هم خودشون متوجه نمی‌شن!
الون(الان به زبون کولوچویی!!) یاد یه خاطره افتادم که اگه دلتون می‌خواد بخونینش در ادامه مطلب پیداش می‌کنین!! اگه هم دلتون نمی‌خواد که بخونینش یه خبر بدم: الون من به یه فرکی(یه فکری به زبون کولوچویی!!) به سرم زد، اونم این بود که یه لغت‌نامه زبان کولوچویی(کوچولویی به زبون کولوچویی!!) درست کنم که این‌قدر پرانتز باز نکنم!
خدادظ(خداحافظ به زبان کولوچویی!!)

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 9

به اسم اعظم او
پیش نوشت:

داستان خبر چند روزی از مدرسه  از اون سر چشمه گرفته که هر سال مدرسه رفتن هر‌کس داستانی داره مال خودش.
نداره؟
منم‌ هم خواستم داستان این یه هفته اول رو بگم(که بعد از کلی نوشتن فهمیدم همش یه جا زیاده).
حله؟!!
سوالی نیست؟!!



اولین روز مدرسه جالب‌تر از اونی که فرکش‌رو می‌کردم بود.
اول با سخنرانی آیت‌الله قرایی(هر جا که بگردید آیت‌اللهی با این اسم پیدا نمی‌کنید زیرااااااااااااا من به علت دوست داشتن معاون‌پرورشی‌مون این آیت‌الله رو بهش اضافه کردم تازه گوش‌ت رو بیار جلو: از یه جا‌هایی خبر رسیده که آخوند بوده ولی خودش عینا تکذیب می‌کنه. برای همین یواشکی گفتم نشوه!)
البته علاقه داشتن من به ایشون خیلی زیاده نه به این خاطر که باهام دوسته، نه چون حتی اگه اسمِ من رو بهش بگی نمی‌شناسه...) شروع شد. بعد درباره‌ی دفتری حرف زدن که قرار بود به جای پذیرایی اون روز به ما بدن که هنوز که هنوزه بهمون ندادن! مثلا دفتری بود مثل بقیه دفترها، فقط اولش یه چند نکاتی انضباطی داشت که من این کار رو در روند خراب‌کاری‌هایِ بچه ها بی اثر می دونم. البته همه‌یِ ‌بچه‌های خوبمون همین عقیده رو داشتن و مثل من فقط منتظر این بودند که ببینن که کی قراره از دوست‌های پارسال‌شون جدا می‌شن.
در زنگ بعد از مثلا جشن معلم دینی ما اومد یه معلم خشک که پارسال به ما حرفه یاد می‌داد و تهنا چیزی که ازش یادمه، اینکه یه روز که یک‌شنبه باشه، من یه عطری زدم ازش تعریف کرد... دقیقا شه‌سنبه همون هفته به من گفت: چه عطر مزخرفی زدی و از کلاس بیرونم کرد! تازه اینکه همه‌ش نیست!! تبعیض قائل می‌شه فقط همساده‌‌ش رو تحویل می‌گیره!!
بعد هم معلم عربی اومد که برای اولین بار بود که در عمر بی‌گهرم می‌دیدمش!
و همچنین برای اولین بار در عمر بی‌گهرم در وبلاگم این قدر می‌نویسم!
بعد از اون زنگ کسل کننده مجالی پیدا کردیم تا برای چند دقیقه‌ای با دوستان پارسالمون حرف بزنیم و درباره معلم‌های خوب و بدمون حرف بزنیم. برای زنگ بعد معلم عربی‌مون اومد گفت که به نظم و این خرت و پرت‌ها اهمیت می‌ده ولی در کل معلم خوبی بود.
روز بعد هم با معلم‌های دیگه آشنا شدم. و در کل هم من می‌خواستم همین روز اول رو توضیح بدم. یعنی نمی‌خواستم این کار رو انجام بدم و همش تو حافظه کوتاه مدتم مونده بود و الان یادم نمی‌یاد!
تازه الان به این نتیجه رسیدم که کسی در سال تحصیلی بهم سر نخواهد زد پس برایِ چی مخ تیلیت کنم؟!
وحید کوچولو بی‌حافظه.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 8

به نام اعظم او...

پس از چندروز دنبال کارت اینترنت گشتن (البته نگشتم ها ولی دنبالش بودم) و چند روز مهمون‌داری، پام پس از مدتی که حدود 2-3 ماهی می‌شه به اینترنت و اونترنت باز شد.

بازگشت وحید کوچولو (که حالا یه سال بزگتر شده):

یه چند وقتی بود از اراجیف من راحت بودید که من دوباره برگشتم. خب پرچکوه خوش گذشت چون که درد معلم‌ها رو کشیدم. چون معلم نقاشیِ ماشین سه‌بعدی برای 2نفر شدم. البت سه‌بعدی هم نیست ولی اسمیه که من براش انتخاب کردم. خب من درد معلم‌ها رو چشیدم دیدم زیاد درد نداره البته داره‌ها ولی اون‌قدی نیست که می‌گن.

روزی که اومدیم یه مهمونم داشتیم سینا پسرعمه‌م بود که برای عروسی دختر اون یکی عمه‌م اومده بود خونمون...

بابا وللش می‌خواستم بگم باهم کلی بازی که نه، اما حداقل از تهنایی در اومدم. مهدی نامرد که با من بازی نمی‌کنه، دوستمم که نیست تهنای تهنای تهنای.... شدم البته تهنا که نه، از اون لحاظ که هیکچس باهام بازی نمی کنه.

   الانم مدرسه ها شروع شده ولی من خوش‌حال نیستم.

 چرا؟؟

چون که زیرا، چون مدرسه‌مون دورتر شده من باید از دشت و کوه صحرا بگذرم تا بهش برسم منظورم از دشت: خیابون، کوه: بلوار و صحرا: جاده خاکی بود.

 

من الان وحید کوچولو تهنای بی هم بازیم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 7

به نامِ خدا

سلام من از شما در خواست کرده بودم که امروز به مطلب از پیش آماده‌ای که به مناسبت جشن اتمام 11سالگی و رفتنم در 12 سالگی نوشته بودم به نگاهید!!!(یعنی نگاه کنید!)  هر چقدر دنبال کیک گشتم کیک خوشگلی پیدا نکردم حالا مجبوریم بدون کیک جشن تولد بگیرم. کادوی من یادتون نره اگه کادو نیارین ناراحت می‌شم.
حالا یه جشن تولدم این شکلی شد یه جشن تولدم یکم جالب‌تر از این بود یعنی این شکلی بود:
سال نمی‌دونم کی بود که ما رفته بودیم پرچکوه. و حسن با مامان و باباش اومده بودند پرچکوه. اون سال ما هم مهمون داشتیم ولی حسن از خونه‌شون پا می‌شد میومد خونه ما و خلاصه با مهمونا‌مون دوست شده بود دیگه. یه روز که یکی از مهمونامون کار داشت می‌خواس برگرده شهر‌شون، ما (یعنی من و حسن) تا خونه حسن اینا دنبالش کردیم. بعد ماشین اومد دنبالشون (مرد و زنش) سوار شدن و رفتن . بعد بارون اومد و من هم موندم خونه حسن اینا  و بعد از چند روز که من می‌خواستم برگردم یه چیزی بدم خونه‌مون، حسن نذاشت و گفت منم باهات میام که برگردی .دیگه ما هم مجور شدیم بگیم: باش! وقتی رسیدم خونه  مهمونامون با داداشم بهم تولدم رو تبریک گفتن. من وسیله هرو دادم و با اجبار حسن برگشتیم خونه شون. نمی‌دونم کی حسن به مامانش گفت امروز تولد منه، که همون شب مامانش دست به کار پختن کیک شد. من از همه جا بی‌خبر خوابیدم و فردا صبح‌ش صبحونه ما به جای شمع کبریت فوت کردیم و من حسن به هم گل هدیه دادیم بعد عینهو تیم های فوتبال لباس های هم دیگه رو پوشیدیم عکس انداختیم!!!
این هم شد یه جشن تولد حسابی!!!
جشن تولدم مبارک!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۰ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)