صفحه‌ی 8

به نام اعظم او...

پس از چندروز دنبال کارت اینترنت گشتن (البته نگشتم ها ولی دنبالش بودم) و چند روز مهمون‌داری، پام پس از مدتی که حدود 2-3 ماهی می‌شه به اینترنت و اونترنت باز شد.

بازگشت وحید کوچولو (که حالا یه سال بزگتر شده):

یه چند وقتی بود از اراجیف من راحت بودید که من دوباره برگشتم. خب پرچکوه خوش گذشت چون که درد معلم‌ها رو کشیدم. چون معلم نقاشیِ ماشین سه‌بعدی برای 2نفر شدم. البت سه‌بعدی هم نیست ولی اسمیه که من براش انتخاب کردم. خب من درد معلم‌ها رو چشیدم دیدم زیاد درد نداره البته داره‌ها ولی اون‌قدی نیست که می‌گن.

روزی که اومدیم یه مهمونم داشتیم سینا پسرعمه‌م بود که برای عروسی دختر اون یکی عمه‌م اومده بود خونمون...

بابا وللش می‌خواستم بگم باهم کلی بازی که نه، اما حداقل از تهنایی در اومدم. مهدی نامرد که با من بازی نمی‌کنه، دوستمم که نیست تهنای تهنای تهنای.... شدم البته تهنا که نه، از اون لحاظ که هیکچس باهام بازی نمی کنه.

   الانم مدرسه ها شروع شده ولی من خوش‌حال نیستم.

 چرا؟؟

چون که زیرا، چون مدرسه‌مون دورتر شده من باید از دشت و کوه صحرا بگذرم تا بهش برسم منظورم از دشت: خیابون، کوه: بلوار و صحرا: جاده خاکی بود.

 

من الان وحید کوچولو تهنای بی هم بازیم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
طاها مهاجر
۳۱ شهریور ۲۲:۵۹
سلام
کی از شروع مدارس خوشحاله که تو یکی از اونا باشی .




من گفتم شاید فقط خودم باشم D:
محمد علی حیدری
۳۱ شهریور ۲۳:۵۴
سلام بابت این نوشته هایی که برام نوشتی ممنون.



قابلی نداشت!!!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)