سلام. از وقتی از شمال برگشتم نظراتم خیلی کم شده اما مهم نیست برای من مهم این که دارم مینویسم، دلیل این که نظراتم کم شده هم میدونم. یکیش این که چند وقته خودم چیزی ننوشتم. حالا یه چیزی نوشتم بخونید ممنون میشم!
- سلام، لطفن برید با دوست قدیمیم یه کار خصوصی دارم. ممنون... سلام دوست قدیمی و شاید آینده میدونی اومدم با هم یهکم گپ بزنیم البته میدونم بایدم قبول نکنی... خیلی ممنون که قبول کردی..... ببین من میخوام بدونم که تو چرا با من قهری و یادت باشه که نمیخوام یه جواب کلیشهای بدی که من باهات قهر نبودم و تو با من قهری بودی و... جواب بده و به این ور و اون ور نگا نکن لطفن... مگه قهر کردن من و تو غیر از اینکه واقعن یا اشتباهن حرفی رو از تو شنیدم که یک جملهی توهین آمیز بود که به سید خودمان گفتی و من و به تو تذکر دادم که لطفن ساکت باش و با من حرف نزن تا عصبانیتم به خوابه و همچنین اضافه کردم که:
- من از این نگرانم یه روز چنین توهینی رو به من هم بکنی.
بعد به خونههامون رفتیم.
فردا تو دوباره گیر دادی که:
- چه توهینی به سید (یا همان مهدیزاده) کردهای که خودت نمیدانی؟
و من هم گفتم که:
- نمیتوانم بگویم.
یادم هست که شیفت بعد از ظهری بودیم و داشتیم برمیگشتیم خانه که تو از دوباره بحث را پیش کشیدی و من هم همان جواب را دادم و تو استدلال آوردی که:
من اگر حرف بدی هم به سید (یا همان مهدیزاده) زده باشم به تو نمیزنم.
بعد من که دیدم بحث دارد کشدار میشود گفتم: مادربزرگی دارم که دعواها و جنجالها وقتی میخواهد همه را آشتی بدهد میگوید: صلوات بفرست.
و بعد سوار دوچرخهام شدم سرعت به سمت خانهیمان حرکت کردم و طوری که بشنوی صلوات فرستادم که این دعوا را از طرف من ختم شده بدانی و الخ......
فردایش وقتی به سمتت آمدم دیدم داری خودت را عقب میکشی و الخ......
از آن زمان به بعد همهش در فکر دعوایمان بودم. و بعد که دیدم که ماجرا ازچه قرار است دنبال دوست جدید گشتم که در هنگام نوبت اول موفق هم شدم. راستش را به خواهی پسر خوبی هم بود...اما امسال دیگر نیست. از این مدرسه رفته. همین ماجرای چند روز پیش (پنجشنبه،11/مهر/92) که نرفته از یادت که بچهها میخواستند بیایند و ما را آشتی بدهند. آزاد آمده بود و به من گفت بود که:
مقصر کیست؟
و من هیچکدام مان را معرفی نکردم. چرا باید من و تو که دوستانی صمیمی بودیم بر سر یک دعوا الکی با هم قهر باشیم؟ این ور و اون رو نگاه نکن لطفن به سوالاتم خوب فک کن و جواب بده درسته که الان توی تخیلم هستی ولی ممکن تا چند روز دیگه نامهام به دستت برسه که همین یا این که بیام روبرو چشم توی چشمت و همهی اینهارو بهت بگم که البته فک نکنم عرضهاش رو داشته باشم.