الف.
سلام.
رو آوردن دوباره به قایق ساخن یعنی پیدا شدن یک خلا و تنهایی جدید در وجودت که با وجود پر مشغلهگیت حس میکنی که بیکاری. یعنی نداشتن یک دوست ثابت و یک فرد که پای حرفهایت بنشیند. یعنی این که گاهی باید دیگران را مجبور کنی تا حرفت را بشنوند. یعنی این که باز هم داری با چند نفر درگیر میشوی. حالا آن میخواهد معاون مدرسهت باشد یا یک دوست، فرقی نمیکند. دوباره قایق ساختن یعنی تحلیل رفتن قوهی تخلیهت یا همان نوشتن، یعنی نداشتن شور و نشاط. یعنی که حتا برای راه رفتن در پیآدهرو هم باید حتمن یک کاری بکنی وگرنه نمیتوانی خودت را کنترل کنی، نه فقط جسمت ، که حتا فکرت را هم نمیتوانی کنترل کنی! یعنی داری دوباره بیدقت میشوی به جزئیات و به روبهرو که با کله بخوری به دختری. یعنی نیاز به یک همراهی! نیاز به یک دوست که بتوانی چند ساعت را در فضای واقعی با هم بگذرانید و هی با هم مخالفت نکنید. هی با هم سر دعوا نداشته باشید. کسی که یتوانی همراهش تاب سوار شوی و او به این کار نگوید بچهبازی. کسی که کتاب بخواند یا حتا بتواند درک کند کتاب خواندن را.
هماین فقط.