صفحه‌ی 2

به نام اعظم او...
 
نکته: این نوشته رو، خیلی وقت پیش -یعنی روزِ آخرِ‌سالِ نود- نوشتم. مهدی بهم موضوع داد. منم توی دفترِ 200برگ سیمی‌ طوسی رنگم نوشتم. الان با یه کم ویرایش می‌ذارمش اینجا تا شما لذت ببرین. شما کی هستین؟ کیه؟

 

 

موضوع انشاء شماره‌ی یک: جمع کن

-اولاً قبل از شروع انشاء مهدی هم با این موضوع انشاء دادنش...

 

جمع کن به نظر من، که اگه به من بگی با صبر کردن مواجه می‌شی. البته اگه زور بالای سرم باشه، نه.  مثلاً مهدی [به من بگه] این کاغذها رو جمع کن، خب من اون موقع حس ندارم. به قول اقبالی حس چیز مهمیه. من اون موقع  به مهدی می‌گم صبر کن. البته مهدی که صبر حالیش نیست. یا یک نگاه خوشگل می‌کنم  که یعنی همون صبر داشته باش. که البته اعصاب مهدی رو بهم می‌زنه و من خوش‌حال می‌شم که یک حمله‌ی زیرپوستی بهش می‌کنم. باز هم بعد از مدتی مهدی می‌گه جمع‌شون کن. من حس ندارم و شاید هم که کاری داشته باشم که باز هم مهدی می‌گه اوّل جمع کن بعد کارتُ انجام بده. و من می‌گم صبر کن دیگه. اعصابش خُرد می‌شه و می‌گه من از ساعت فلان گفتم و تو تا الان جمع‌شون نکردی. اصلاً تو لیاقت تمیزی رو نداری. من که تقصیری ندارم و فقط گفتم صبر کن همین.  اون قبلاً  گفته بود لحظات صبر سخته. خب سخته که سخته به من چه؟ خب بالاخره که جمعش می‌کنم و اون حالت پیروزمندانه‌ای می‌گیره انگار جلوی نفس کشیدنش رو گرفته بودم.

 

محمدجوادحیدری
29/12/1390
غروب، 18.45
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۶ ]
محمد علی حیدری
۳۰ خرداد ۰۰:۱۶
سلام داداش جون درست کردن وبلاگت رو بهت تبریک میگم .

امید وارم که وبلاگت از اینی که هست بهتر بشه.


" محمد علی ح"




سلام
خیلی ممنون
محمد علی حیدری
۳۰ خرداد ۰۰:۲۱
دوباره سلام . میخواستم از این که اسم وبلاگم رو یعنی : آدرس وبلاگم رو در وبلاگت نوشتی تشکر کنم......................

" باز هم ممنون"

" محمد علی ح"




وظیفه بود پسرم!
قرعه
۳۰ خرداد ۰۲:۴۳
اول اینکه سلام
و مبارکه
دومم اینکه وبلاگ تو از مال اون جذاب تره...بعد تازگیام برای ما علامه شدن هی پندو نصیحت بهه خورد ما میدن که اصلن هم مهم نیست
خب داشتم میگفتم که به سندو سالت نمیخوره فرهاد گوش کنی...عجیبه...تو الان باید ساسی مانکن گوش کنی...من الان یکی از استادامون آقای چهره پرداز که شصت و اندی سالشه عاشق فرهاده...خب معلوم شد افسرده ای

کلا اینکه اذیتش کن ینی از طرف منم که شده زجرش بده...آره...ممنون




سلام
تو خونه منو هم هی نصیحت می‌کنه.
حالا که دارم گوش می‌دم. دلت بسوزه!
من دوست ندارم از این قرتی‌بازیا (منظورم ساسی مانکن و ایناست!)
.
باشه.
مسجود
۳۰ خرداد ۰۳:۰۰
دقیقا داداش منم همین جوریه! حرص آدمو درمیاره...




خدا صبرت بده!
امروزه
۳۰ خرداد ۰۵:۲۳
سلام. شروع خوبی داشتید وحید خان!‏‏ لذت بردیم[لبخند‏]‏
فرض کنید 20نفر الان نظر بذارند، میشه 20 کلاغ دیگه؟‏[لبخند‏]‏




سلام
ممنون
اگه 40تا نظر بذارن می‌شه چل کلاغ. یک کلاغ چل کلاغ شنیدی؟
یه دوست...
۳۰ خرداد ۰۵:۵۳
وحید که خدارو داره....
چرا نوشتی :ینی تنها؟!!!




معنای لغتی وحید می‌شه تنها.
البته منم تنهام. ولی خب دلیل نمی‌شه که از خدا دور باشم.
بهنام.ج
۳۰ خرداد ۱۷:۱۶
سلام پسر.
پروفایلت فوق العاده بود.
(اول دفتر هم خوب بود!)
شاید به جای کلاغ می نوشتی الاغ باحال تر بود پسرم.
یه چیزی رو بهت بگم: تو کوچیکی های بابا اتی نیستی!
تو کوچیکی های خودتی. اگه بخوای نه افسرده ای نه تنها.
حتی وحید هم نیسی. اینطوری شاید آینده ت به جای اتی شدی جهانگیرشاه دولول!
شاید هم شدی بلوتوث. به دل نگیر(دل درد می گیری). این روزها هم می گذرند و ... .




علیک سلام
بی‌ادبببببببببببببببببببببببببببببب!
بقیه حرفاتم جواب نداشت، نه به خاطر اینکه حرف حساب جواب نداره، چون اصن حرف نبود. چرت و پرت بود.
یه دوست...
۳۱ خرداد ۰۱:۱۶
چه آقای باسوادی...اصن حواسم نبود.
به به...




داداشم بهم یاد داده!
من از اسم وحید خوشم اومده بود، اونم گفت معنیش می‌شه این. تو که تنها نیستی. ولی خب من تنهام!!!!!!!!!!!!!
مانا
۳۱ خرداد ۰۱:۵۷
خوش وقتیم آقا وحید !




البته اسمِ اصلیم محمّدجواده.

پاسخ :

البته اسمِ اصلیم محمّدجواده.
یه دوست...
۳۱ خرداد ۰۳:۵۲
مگه نشنیدی میگن: هیچ کس تنها نیست....همراه اول!

خدا هست....خدا همیشه و همه جا هست....به این خیلی فکر کن داداش کوچیکه!




سلام سلامتی میاره نشنیدی؟
طاها مهاجر
۳۱ خرداد ۱۹:۰۲
سلام
صرفا برای آشنایی بیشتر با پینت بال (انصافا تا حالا اسم پینت بال رو نشنیده بودی؟) ورزشی است شبه جنگ که گلوله های آن توپ های رنگی است و سنگر هایش بادی است و تیر به هر فردی که بخورد و رنگی شود از بازی اوت می شود .
مهارت گریه کردن رو تا دو سال پیش به خوبی بلد بودم اما حالا دیگر سخت است .اما لجبازی را از بر می دانم . به نظر من حتی اگر شدی وحید بزرگه هم راجع به سیاست اظهار نظر نکن . چرا؟ چون تهش زندان است و بدبختی .......
سر بزن به کلبه ی ما هم .




سلام
نه تا حالا نشنیده بودم. ولی به نظر بازی جالبی بود.
مگه تا حالا اظهار نظر سیاسی کردی؟ جوری می‌گی انگار رفتی شنکجه کشیدی!
افتخار می‌دم!
گمنام
۰۲ تیر ۰۰:۳۹
سلام

از ده کیلومتری، وبلاگت داد میزنه که داداش میم لامی!




سلام
پس می‌خواستی نباشم.
ممنونم.
گمنام
۰۳ تیر ۰۵:۴۸
ئه! چرا نظرم رو نصفه نیمه گذاشتی!؟




واقعا ببخشید مثله این‌که من داشتم جواب‌تون می‌نوشتم یکمشو پاک کردم!!!
Death MJ
۲۹ مهر ۱۸:۴۷
این گلشعرا چیه مینویسی :-؟ وقت مردم اهمیت داره برادر :/

پاسخ :

نخوانید!


خیلی وقت بود ندیده بودم کسی برای اون پست‌ها نظر بزاره!
فــــ . میم
۰۷ خرداد ۱۳:۰۸
سلام.
وقتی موضوعِ خفن دادن در یک خانواده ارثی است. :)

خوبیِ مکتوب نوشتن‌های مجازی‌مون اینه. هر‌موقع که خواستید و خواستیم، جلوی چشممون هست. آلبوم عکسی که زیر‌لایه‌های عمیق تری داره از صرفا عکس. گاهی خوبه که آدم نگاه کنه بیینه وقتی سال‌های قبل بهش گفتن با جمع کن بنویس چی نوشته و اگه حالا بهش بگن با جمع کن بنویس چی می‌نویسه. از این تغییره خوشنودم. در عینِ این که ترسناک شاید به نظر برسه.

شش بار تکرار کلمه‌ی جمع. شش بار کلمه‌ی صبر و پنج بار کلمه‌ی مهدی. تکرار ملال آور است ان هم در ابعاد کوچک.
و جمله‌ی اقبالی.
پ.ن: دغدغه‌ی «چی گفتی حالا؟» درباره‌ی کل متن.

پاسخ :

سلام...
:))

من خیلی از این که به نوشته‌های سابق‌م... مخصوصن این‌قدر قبل نگاه بندازم خوش‌م نمی‌آد... ولی خب این کامنت ما را وادار به دیدنِ ناخواسته‌ی صداقت و بی‌آلایشی گذشته انداخ. آره این یه چیز خیلی عصبی کننده‌ست که نشون می‌ده چه‌قدر پیش‌رفت کردی و از اون طرف هی می‌کوبه تو کله‌ت که نگا چه‌قدر نفهم بودی:))

جمع کن رو اگه به من بگی با صبر مواجه می‌شی:))
فــــ . میم
۰۸ خرداد ۲۰:۵۸
منم از دیدنِ آلبوم‌های بچه‌گیم یه وقت‌هایی لجی می‌شم. در عین این که شدیدا دوستشون دارم چون منی اند که بی آلایش اند. یه من دارم که با رکابی و شلوار گل گلی کنار بوته‌ گل ها روی دوچرخه شه. خیلی هم بی پروا لب‌خند زده. اون خیلی منه ولی. این نوشته‌هایی که من اند خوبند. :)

هنوزم بگم با صبر مواجه می شیم؟
+ وی معتقد بود جمع کردن باید از دل بر آید.

پاسخ :

:)

الآن فکر کنم کمی به‌تر.
+ :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)