*/شکوه/*
به نام خدا.
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی، حدیث خود بر که افکنی؟
هر کجا روی وصلهی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی
گذشتم از او به خیره سری، گرفته ره مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم، گرم برود آشنای دل م
به جز ره او نه راه دگر، دگر نکنم خطای دگر
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی، حدیث خود بر که افکنی؟
هر کجا روی وصلهی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی
نخفته ام به خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شراب خانه کجاست؟
شنبه ۲۸ شهریور ۹۴
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]