*/میشه واقعن؟/*
به نام خدا.
سلام.
وقتی خستهایم، وقتی خوابمان میآید مانند رضای فیلم خوابم میآد، وقتی پستمان نمیآید به قول بعضیها و حتا یک کلمه برای متن، وقتی نیاز داریم که خودمان را نشان دهیم، وقتی نیاز داریم توجه بشویم، وقتی به اندازهی یک ضربهی محکم تو دهنی میخورد توی ذوقمان، وقتی بهترین نقاشیای را که بلدی میکشی، میبینی خط خطیای بیش نیست، وقتی همهی اینها یکجا هوار میشود روی سرت چه کار میکنی؟ به احتمال نزدیک به یقین بیتابی. آیا میشود طور دیگر نگریست به موضوع؟ خیر سرمان میشود نیمهی پر لیوان را دید آیا؟ میشود فکر کرد، خستهایم که استراحت کنیم، که فردا قوی و پر انرژی باشیم، میشود فکر کرد، چون خوابمان میآید مثل رضای فیلمِ خوابم میآد که قدر خودمان و زندهگیمان را بدانیم، میشود فکر کرد چون پستمان نمیآید و حتا متن که ایدههای توی ذهنمان بزرگتر و پختهتر وبهتر شود، میشود فکر کرد چون نیاز داریم خودمان را نشان دهیم که نظر بعضیها دربارهیمان عوض شود، میشود فکر کرد چون نیاز به جلب توجه داریم که یکی دیگر که تا به حال ما را ندید میگرفته ببیندمان و بشود دوست، یا بهترین دوست، یا شاید هم شریک زندهگیِ آینده! میشود فکر کرد چون به اندازهی یک ضربهی محکمِ تو دهنی میخورد توی ذوقمان که جلوتر کاری نکنیم بخورد توی ذوق و آرزوی دیگری. میشود فکر کرد چون وقتی بهترین نقاشیت را که میکشی، میبینی خطخطیای بیش نیست که مغرور نشوی...واقعن میشود اینطور فکر کرد وقتیهمهی اینها یکجا هوار میشود روی سرت؟
آیا این چیزی جز خیالبافی نیست؟ آیا این چیزی جز خوشبینی نیست؟ آیا این مخالف اصول واقعبینی نیست؟ لیوان پر لیوان چیه؟ مسئله این که همهی اونها که میگن نیمهی پر لیوان رو ببین، زیادی ابله هستن، تو باید لیوانت رو ببینی، نه نیمهی خالی یا پرش رو! باید ببینی اگه لیوانت واقعن خالیه، آب بریزیتوش، البته که راحت نیست؟ چی راحته؟
پنجشنبه ۲۶ شهریور ۹۴
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]