صفحه‌ی 241

نامه‌ی شش

*/نامه‌ای برای همه‌ی دوستان/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 238

*/...پس خیلی راحت می‌نویسم "تمام" و قال قضیه را مثل یک بازنده به پایان می‌رسانم!.../*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 168

*/ساخت یک خانه‌ی ایده‌آل/*
به نام خدا.


  سلام. می‌گویند که:"هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." ولی خب ما که در هیچ‌جا به آرامش نرسیده‌ایم، به‌تر نیست ابتدا به دنبال آرامش باشیم و بعد به دنبالِ خانه‌ی ایده‌آل‌مان؟ از آن جایی که من کمی عجول‌م و این متن‌ هم قرار نیست درمورد آرامش حرف بزند و می‌خواهد از خانه‌ی ایده‌آل بگوید، پس می‌نویسم. ولی تکرار می‌کنم که:"هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." 
 
  اولین گام برای ساخت خانه‌ی ایده‌آل. یافتن چیز‌های آرامش‌بخش مورد نیاز خودت و هم‌خانه‌های‌ت! (هم‌سر و فرزندان یا پدر و مادر یا دوست) مثلن رنگِ فیروزه‌ای به من آرامش می‌دهد، پس اگر می‌خواهم در خانه‌ام اتاقی مخصوصِ خودم داشته باشم، به‌تر است که به رنگ‌ِ فیروزه‌ای باشد. علاوه بر یافتن چیزهای آرامش‌بخشِ خودمان و هم‌خانه‌های‌مان،‌ باید به دنبال چیزهایی که مخل آسایش‌مان هم هستند بگردیم! مثلن من در موقعِ نوشتن، به سر و صدای زیاد اصلن علاقه ندارم و آرامش من را به هم می‌زند، پس باید اتاق کاری که در خانه‌ام برای خودم در نظر می‌گیرم،‌ دارای عایق صدا در دیوار‌ها‌ی‌ش باشد و غیره و ذلک!
  گامِ دُوُم: کوچک‌سازی و بهینه‌سازی باید سعی کنید هرچه که مورد نیازتان است را فراهم کنید، ولی در کم‌ترین فضایِ ممکن! مثلن من یک اتاقِ خواب نیاز دارم و هم‌این‌طور یک اتاقِ کار که هر کدام باید ساختار‌های خاصِ خودشان را داشته باشند. خب در این‌صورت حتمن لازم نیست که دو عدد اتاق بزرگ برای این کار صرف کنم. کافی‌ست که یک اتاق را کمی از حدِ معمول بزرگ‌تر بسازم و بعد با کمک دیوار‌های متحرک که می‌چسبند به دیوارِ قبلی (دو جداره!!!) هر وقت نیاز داشتیم، می‌توانیم که دیوار متحرک را از کنار دیوار دیگر جدا کنیم و تا وسط اتاق یا هر چه قدر که خودمان می‌خواهیم، به سمت بیرون بکشیم این‌طوری اتاق‌مان نصف می‌شود و می‌شود که با کمی تلاش ساختار‌های مناسبِ خودشان را فراهم بیاوریم. حالا اگر بخواهیم کمی در جا بیش‌تر صرف‌جویی کنیم چه؟ می‌توانیم، همان دیوار متحرک را از جنس کمد بسازیم! در این صورت هم جایِ کم‌تری مصرف کرده‌ایم و هم‌چنین نیاز به خرید کمد هم نداریم. اگر دقیقن متوجه منظور من نشده‌اید، می‌توانید با کمی سرچ در موردِ اسمال‌هُوس و روش‌های مصرف بهینه‌ی مکان متوجه بشوید! در موردِ مصرفِ بهینه و سبز هم می‌توانید کارهایی صورت دهید. مثلن اگر خانه‌ی‌تان شیروانی دارد، شیروانیِ خانه‌ی‌تان را از جنسِ صفحات خورشیدی بسازید! بعد همه‌ی بهینه‌سازی و روش‌ها و ایده‌های‌تان روی کاغذ به صورت نقشه رسم کنید و  باز هم بهینه‌سازی! هم‌این‌طور ادامه بدهید تا هم ساخت خانه‌ی‌تان مشکلاتِ زیادی ایجاد نکند و هم خرج کم‌تری روی دست‌تان بگذارد! 
  گام سِوُم: ساختن! سعی کنید، خانه‌ی‌تان را خودتان و با دست‌هایِ خودتان و کمکِ دیگران بسازید تا هم قدرش را بیش‌تر بدانید و هم اطلاعات و مهارت‌ها‌ی‌تان در این زمینه‌ها بالا برود. نه این که نقشه‌ی خانه‌ی‌تان را بدهید دست یک مهندسِ تازه‌کار و کارگران که بسازند برای‌تان، حداقل در آن زمان دیگر نباید توقع داشته باشید که کار، آن‌جور که می‌خواهید، خوب و بی‌نقص و کم‌خرج و زود پیش‌برود! شما حتمن باید بالایِ سرِ کارِ خانه‌یِ ایده‌آل‌تان بمانید تا کار همان‌طور که می‌خواهید پیش برود. 
  گامِ چهارم: چیدمان! در گام دوم شما باید علاوه بر طرحِ خانه، یک طرحِ کلی‌نگر از دکور و چیدمانِ خانه‌ی‌تان هم داشته باشید.در این زمینه می‌تونید از متخصصان چیدمان هم کمک بگیرید! سعی کنید در هر زمینه تحقیقِ کافی رو به عمل بیارید، سعی نکنید که به‌ترین چیدمان را در هر سطح داشته باشید، بلکه‌ کافی‌ست به‌ترین چیدمانِ موردِ نیاز خودتان را داشته باشید. البته این جمله در همه‌ی زمینه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد و نه فقط در چیدمان!!!
  گام پنجم، آخر: استفاده از خانه و آرامش گرفتن از خانه و هم‌خانه‌های‌تان. هرچند که هیچ چیز به طورِ کامل خوب نیست ولی می‌شود تا جایی که می‌توان بیش‌ترین بهره‌ را در هر زمینه‌ای برد.
نکته‌های قابل توجه:" هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." / به‌ترینِ موردِ نیازتان را بسازید / تا می‌توانید از شیوه‌های کم مصرف‌تر با بازده بیش‌تر استفاده کنید.
گامِ صفر: تهیه‌ی پولِ مورد نیاز خانه‌ی‌تان!
گامِ منفی یک: اگر پول ندارید، سعی کنید، در خانه‌ی‌ خودتان به آرامش برسید.
چهارشنبه/یکِ/مهرِ/نود و چهار
تمام.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 167

*/خلاقیت و مدرسه/*
به نام خدا.


  سلام. من خدا را شکر تا به حال به کشورهای خارجه سفر نداشته‌ام و خبری از مدرسه‌ها‌ی‌شان ندارم. ولی، از ایران هرچه بگویم کم، گفته‌ام! خلاقیت و مدرسه در ایران، دو کلمه‌ی کاملن متضادند! انگار که اصلن کنار هم نمی‌توانند باشند. در مدرسه‌های ایرانی چیزی به نام اتاق فکر در خودِ هیئت مدیره وجود ندارد. من چشم‌م آب نمی‌خورد که توی بخش‌های بزرگ‌تر مثل آموزش و پرورش هم وجود داشته باشد. چه برسد به این که دانش‌آموزان بتوانند خلاقیت به خرج دهند. معلمان محترم می‌آیند تویِ کلاس و یک‌ریز شروع به حرف زدن می‌کنند و اجازه نمی‌دهند لحظه‌ای دانش‌آموز بیاندیشد. مسئله را می‌گویند و قبل از گذشت چند ثانیه جواب را و روش جواب را هم می‌گذارند کفِ دست‌ت. مثلن درسِ دینی، مهم‌ترین درسی‌ست که به عقلانیت اهمیت می‌دهد! بعد معلمان‌ش کسانی هستند که یک ریز یا چرت و پرت می‌گویند یا سوال! نمی‌گذارند دانش‌آموزی که با او مخالف است، دست‌ش را ببرد بالا  و نظرش را بگوید. حالا بی‌خیال. دینی مهم‌ترین درسی که برای آینده‌ی عقاید دانش‌آموزان و کشورست؟ درست! آیا مهم‌ترین درس به نظر شما، باید از نظر دانش‌آموزان یک درس حفظی به شمار بیاید؟ به نظر شما آیا مهم‌ترین درس که در آینده روی خلقیات دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارد باید درسی باشد که نمی‌شود از رویِ راحتیِ آن هیچ‌چیز فهمید؟ حالا شما بیا هی ضریب و نمره را ببر بالا؟ افاقه می‌کند مگر؟ ته‌ش چه؟ وقتی دانش‌آموز هیچ چیز نمی‌فهمد، ته‌ش یکی خواهد شد مثلِ من. منی که حتا سَر و سِر خودم را هم نمی‌دانم! که مانده‌ام بی‌فایده! باور کنید یا نکنید، آن زمان که مدرسه نبود یا درسِ دینی‌ای به این صورت وجود نداشت اعتقادات مردم بسیار قوی‌تر از کنون و آینده بود و خواهد بود.
  و چه فرمول‌هایی که نباید حفظ کرد، و فکر کنیم که اگر این با آن واکنش پیدا کند چه خواهد شد؟ در صورتی که می‌توانیم خیلی راحت برویم در آزمایش‌گاه یا حتا گاهی آزمایش‌گاه را بیاوریم تویِ کلاس و بگوییم پسرجان یا دخترجانِ عزیز، اگر این را بریزی در آن، منفجر می‌شود! تا دانش‌آموز فکر نکند به دروغ‌گویی معلم!
  در مدارس ایرانی حتا در تنبیه‌ها هم خلاقیت به خرج داده نمی‌شود. در وضعیت فوقِ نرمال‌ش اگر تنبه‌بدنی نشوی و یا اخراج از کلاس و هم‌این‌طور تحقیر، فوق‌ش می‌گویند، این امتحان را کم شده‌ای، از روی‌ش ده بار بنویس بیاور. حتا خیلی ساده نمی‌گوید که بیا حالا که کم شده‌ای، تا جایی که درس داده‌ایم را بخوان که بپرسم. ( و چه پرسش‌های افتضاحی!). یا برو هم‌این مبحث را که کم شده‌ای، خلاصه‌ی مطلب‌ش را در‌بیاور هفته بعد بیا توضیح بده، یا مثلن دادن یک پرو‌ژه‌ی عملی تحقیقاتی به دانش‌آموز. چه عیبی دارد مگر؟
  نمونه‌ی بارز دیگری از بی‌خلاقیتی: مفتضح‌ترین درسِ تاریخِ ایران، پرورشی! نمی‌گویم معلم بیاید به شخصه خلاقیت را آموزش بدهد، که البته بد هم نیست! ولی خیلی عالمانه می‌تواند از شیوه‌های مطالعه‌ی کتاب بگوید یا شیوه‌های موثر برنامه ریزی! در ایران فوقِ فوق‌ش خیلی کار کرده باشند می‌آیند درس را مهم جلوه می‌دهند و می‌گویند کلاس آزاد، دانش‌آموزان پروژه‌ی تحقیقاتی بیاورند و کاربرد معلم هم آن وسط یا کشک است یا پذیرش و ردِ تحقیقات! در غیر این‌صورت، یا معلم‌ها می‌آیند و محترمانه وِر می‌زنند و یا کلاس را ول می‌کنند دست بچه‌ها که هر غلطی که می‌خواهند بکنند ولی خفه‌خون بگیرند که آبروی معلم نزدِ دیگر اساتید و معاونان و ناظم نرود.
  وضعیت مدرسه‌های ایران به قدری خراب است که دانش‌آموزا را طوری بار می‌آورد که اگر معلم بخواهد پرسش داشته باشد در یک جلسه و یا امتحان بگیرد، هزار جور آرزوی مرگ و تصادف می‌کند برای‌ش که فقط و فقط نیاید سرِ کلاس. یا مثلن هم‌این کلاس‌هایی که معلم‌ش به دلیلی نمی‌تواند حاضر شود، مدیر و معاونان یک خلاقیت خرج نمی‌دهند برای‌ش، در صورتی که خیلی راحت می‌شود برای‌ش کاری کرد، ولی خب چه؟
  حرف زیاد است درباره‌ی مدرسه‌های ایران و رابطه‌ش با خلاقیت و صد البته حرف درباره‌ی خودِ مدرسه‌های ایران و ایرانی جماعت و اصلن خودِ ایران زیاد است. به هر حال باشد که بیاندیشیم و گرنه،
خانه از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟

وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟

در چَنْبَرِ چرخ جان چندین پاکان،

می‌سوزد و خاک می‌شود، دودی کو؟
خیام.

سعی خواهم کرد که بازهم در موردِ این مضامین حتمن بنویسم، تا ایران، به دستِ هم‌این ما ساخته شود!
صبحِ چهارشنبه/یکِ/مهرِ/نود چهار

پ.ن:
+ ام‌روز ساعتِ سه‌ی بعد از ظهر و یا فردا، جمعه، ساعت نه صبح! شبکه‌ی مستند. "مشقِ شب" کارِ "عباسِ‌کیارستمی"/ هرچند که به نظرِ مهدی، تفتیشِ عقاید کودکان بود و واقعن بعضی جاها روی مخ می‌رفت ولی خب جالب بود. و اوسط یا اوخرش یک مردی می‌آید و حرف‌های خوبی می‌زند!!!
+ ده ایده برای به‌بود مدرسه: 1.نابودیِ کامل مدرسه 2.تعویض کلی روش‌های تدریس و معاونت و مدیرت و حتا وزارت! 3.وارد کردن خلاقیت به مدرسه 4.حذف کامل موجودی به نام معلم 5.تقلید از شیوه‌های مدارس فرنگ و بومی‌سازی‌شان! 6.آموزش مفاهیم و  فرامین و فرمول‌ها (واقعن می‌خواستم به وزن دوتای قبلی بیاورم فرمول‌ها را ولی نشد!/فرامیل!) با استلال‌های قوی و آزمایش 7.گوش‌کردن و ایده برداری از ایده‌های دانش‌آموزان(هرچی دانش‌آموز بگه!) 8.حذف کلی مواد زائد درسی و آموزش مفاهیم اساسی و مورد نیاز دانش‌آموزان 9.مدرسه در خانه با آموزشِ صحیح دادن به والدین برای آموزش توسط خودشان به فرزندان‌شان 10.تبدیل چندین کلاس یک‌ پایه، به یک کلاس و استفاده از هم‌کاریِ چند معلم برای آموزَش یک درس!

تمام.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 148

*/یخ-یخ/*

به نام او.


سلام.

  تو شاید در نظر بعضی‌ها بی‌کاربرد‌ترین وسیله‌ای، حتا در خانه‌ی خودت باشی! ولی نه از نظر من! ابدن کسی به تو به یک وسیله‌ی خود‌کشی نگاه نمی‌کند، غیر از من! تو حتا خودت هم بخواهی نمی‌توانی بکشی هیچ‌کس را، غیر من! و نه، فکر نمی‌کنم هیچ‌کس از تو ایده گرفته باشد، غیر از من! تو از بالای من، به من نگاه می‌اندازی تا پایین‌م را! 

  در را باز می‌کنم و می‌روم تو، آب سرد را باز می‌کنم و دوش را هم! با انقباض سریع اندام‌م درد در تمام بدن‌م  می‌پیچد! نمی‌دانم چه‌طور در آن لحظه به‌ترین فکر‌ها از ذهن‌م می‌گذرد! تپش قلب‌م بالا می‌رود و نفس‌های‌م تند می‌شود! هنوز زیر تو‌ام و تو مرا یخ می‌کنی! سعی می‌کنم نفس عمیق بکشم ولی فایده ندارد! می‌بندم شیر آبی رنگ‌ت را تا نکشتی‌م!

  دلیل حساسیت بدن‌م به دوش آب سرد را نمی‌فهمم! در صورتی وقتی می‌روم توی استخرِ جلوی آب‌شار پرچ‌ِ‌کوه چنین حسی ندارم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)