"
سلام... .
احتمالن همهی این چند وقتی که پشت صفحهی کامپپیوتر مینشستم و خودم را مشغول میکردم با هر چیز به غیر نوشتن تصورم این بوده که شاید، چیزی برای نوشتن ندارم و از درون خالیم! اما هماین چند دقیقهی پیش که داشتم به شروع نوشتنِ دوباره فکر میکردم، دیدم که پرم! از درون پر! اما دقیقن نمیدانم که از چه باید بنویسم و این اصلن مسئلهی مهمی نیست!
این چند روز داشتم سر خودم را با همه چیز پر میکردم! و حتا سعی فراوان داشتم و صد البته دارم برای بیدار شدن ساعت پنج صبح، و البته ساعت یازده خوابیدن! که بشود حداقل مورد نیاز! و اما خب نشد که نشد! البته باید بشود، مگر دست خودشست نشود! پِدَسّوخته!
از این بگویم که برای دو بار کاملن درایو خودم را و تنها درایوِ غیر مالِ سیستم را در عرضِ کمتر از یک هفته از دست دادم! دفعهی اولش نمیدانم چه شد که سر حذف یک برنامهی کم حجمِ مخفیانهیِ روی درایو خودم که حتا نتوانستم استفاده بکنمش، ناگهآن کل درایومان به مصیبت عظما دچار شد! که البته این به گوش برادر نرسید! و البته ما سعی در احیای آن به کمک هارد همان برادر نمودیم، که نبود برادر البته! و یا به گوشش نرسیده یا به روی مبارک نیاورده که حتا یک چیزهای بیشتری از دفعهی قبل برداشتیم، چندتایی فیلم و انیمیشن بود البته برای یاد گرفتن نقد، که قرار گذاشته بودم بعد از دیدن هر کدام آن را پاک کنم و نقدش را در آن دفترچهی آبی تبلیغاتی بانک صادراتی که از معاونمان گرفتم بنویسم، و البته کمی اجرایی هم شد تا این که از دوباره درایو پر! حالا به علاوه آن فیلمها، یک چندتایی هم آهنگ جدید برداشتم که زیاد مهم نبود، و البته همهی اینها بهدون اجازه بود، که حقا کسی هم نمیآید هاردش را بدهد دستت، بگوید: هرچی که خوشت اومد بردار، و البته اشکالی نداره که به کل پوشهها هم سر بزنی! و حقا که باید دزدکی باشد این کار دیگر، هرچند صاحبش ناراحت نشود، که میشود! هیجان پس کجا باید باشد.
یکی نیست بگوید برادر من ویندوز نصب میکنی درست نصب کن دیگر! که وقتی فلش وصل میکنی، درایو اصلی نیاید جای درایو فلش که بقیهش بشود فرمت کردن جا به جا و مابقی! آخر تازه غارتت کرده بودم، حالا از دوباره غارت کنمت؟ تا وقتی که دلسوزانه بیایی بگویی که بیا، آهنگهایی که پاک شدند را از دوباره بردار! و بیا این همان فایل آموزشیست که برایت دانلود کردم و نمیبینی، این دفعه کپی کن و ببین! من با یک لبخند نگاهت کنم؟
امروز حالم بسیار ناخوشآیند بود! از این که تمام کیفم و لباس به صورت سفید درآمد، و از این که کیف آرشیوی که نیازش دارم را در مدرسه جا گذاشتم، از این که به خاطر همان کیف آرشیو که وسط مسیر یادم آمد که نیآوردمش برگشتم و دیدم مدرسه را تعطیل کردهاند! از این که دوست، خیر سرش دوستم با من نیآمد و همراه شد با دیگر دوستانش سوار اتوبوس، و من اصلن کیلویی چند؟ از این که معلمی با کلاس مسخرهاش که قرار بوده دوازده و نیم تعطیل کند و دوازده و چهل پنج تمام کرده! از این که یه دل میگه دستبردت را شروع کن، و حداقل یک موزیک گوش بده و دیگری میگوید صبر کن خودش بیاید، که هر چه را که میتوانی جلوی خودش برداری، بردار و بقیهش را هم بعدن یواشکی. که چه معلوم اصلن که اینقدر بیکار نباشد و پست تو را خوانده باشد! الحمدالله زیاد بهتر نیستم!
"