صفحه‌ی 207

*/"منِ خوب"، "منِ بد" و دیگران/*

الف.

سلام.

  اصولن من از آن دسته آدم‌هایی نیستم که بخواهم برای امتحان درس بخوانم... یعنی اگر دستِ خودم باشد زنده‌گی‌م، نه، به هیچ وجهِ من الوجوه نمی‌خوانم، اما فعلن زنده‌گی‌‌م مالِ من نیست و من هیچی که سرم نباشد، می‌فهمم، حداقل باید از آن که خرج‌ را می‌دهد پیروی کنم. 

  اصولن از آن‌جایی که پدر می‌گوید درس بخوان یک چیزی بشوی، که البته این را هیچ‌وقت به من نگفته (هرچند خب قصدش از این‌که به من می‌گوید درس بخوان هم‌این است دیگر!!)، من بر خود واجب می‌دانم که درس بخوانم، و از آن‌جایی که این واجب دانستن هم فایده‌ای برای من در این تصمیم "من ساز" نخواهد داشت، پس سعی می‌کنم که حداقل بخواهم که درس بخوانم و تصمیم‌ش را می‌گیرم، اما از آن‌جایی که "منِ بد" نمی‌خواهد که من درس بخوانم و ته‌ش یک‌چیزی بشوم، این برنامه‌ها به‌ هم می‌خورد و در دقایق آخر یک‌چیز‌هایی را که از آن‌چه‌ خوانده‌ایم از ابتدای سال مرور می‌کنم، که اگر همان‌ها را هم نفهمم امتحان‌م چه خواهم شد، ولله اعلم!

  این نه یعنی که من می‌خواهم نخوانم و فقط الکی تصمیم می‌گیرم، بلکه در هم‌این تصمیم‌گیری و تا آن به ظاهر پیروزیِ "منِ خوب" در دقیقه‌ی نود، "منِ خوب"ِ من با "منِ بد"ِ من در جنگ است. و خب اصولن نمی‌دانم در این راه باید کدامین شیوه را راه خود قرار دهم!  شاید که نام شیوه‌ای که من دنبال‌ش هستم باید "درس‌خوان شدن در دو دقیقه" باشد، اصولن همه‌‌ی شیوه‌های این زمینه می‌گویند که از اولِ سالِ تحصیلی باید روزی هشت ساعت درس‌ بخوانی! این روش در مدارس خوب، مثل مدرسه‌ای که پارسال در آن بودم، و هرچند از نظر من بد بوده و شاید باشد، جواب می‌دهد. ولی در مدارس و تنبل‌خانه‌‌ای مثل این‌جایی که من فقط به خاطر رشته‌ام، باید بروم‌، که نمی‌شود از متد‌ها و شیوه‌ها پیروی کرد. نه حالا به دلیل تنبل بودنِ بقیه که خود دلیلی‌ست بس مبرهن،‌ بلکه به خاطر زنده ماندنِ "منِ ایده‌آلِ حال"م. یعنی من به خاطر درس باید از "منِ ایده‌آلِ حال‌"‌م بگذرم. "منِ ایده‌آلِ حال‌"م می‌گوید فیلم‌هایی را که دوست داری ببین، کتاب بخوان، تکالیف‌ت را با درجه کیفیِ A انجام بده، بنویس، ایده‌پردازی کن، برو عکاسی، برو خوش‌نویسی کن، بخواب، برو وب‌های این و آن را بخوان و... . من که هم‌این‌طوری‌ش نمی‌توانم به تمام "ایده‌آل‌های حال‌"م برسم، چطور باید روزی هشت، نه اصلن هشت ساعت را هم بی‌خیال، روزی دو ساعت چطور من می‌توانم درس بخوانم؟ الان اصولن جواب من این است "برنامه‌ریزی".

  "برنامه‌ریزی" هم یک‌طوری گفته می‌شود، انگار که خودم نمی‌فهم که "برنامه‌ریزی" به‌ترین روش ممکن است اما چطور؟ منی که نمی‌توانم یک برنامه ی دو ساعته را برای درس خواندن شبِ امتحان تحمل کنم، چطور می‌خواهم برای یک نه ماه از زنده‌گی‌م "برنامه‌ریزی" کنم، اصلن نه ماه نه، یک ماه، یک هفته، یک روز! من "نمی‌توانم"، اصولن پس از هم‌این جمله‌ی خودم باید عرض کنم که یک "نمی‌توانم" برابر است با بیستا "تو می‌توانی"، پس خفه شو! ولی  خب من "نمی‌توانم"... .

  اصلن "برنامه‌ریزی" را هم کردیم و من خواستم شروع به درس خواندن کنم، باز هم باید بگویم که این‌کار غیرِ ممکن است، با آن همه دانش‌آموزی که من حداقل روزی چهار ساعت با‌شان مراوده دارم و دارم سعی می‌کنم که رابطه‌ی خوبی باشان داشته باشم، نه. خوب‌ترین‌شان را هم که بخواهی حساب کنی، سر تا پا، کل‌ش انرژی منفی‌ست. نه انرژی منفی کلی‌ها نه، که اگر آن‌طور بود که اصلن به‌شان نزدیک نمی‌شدم، یعنی نمی‌خواستم که بشوم، انرژی منفی‌اند در زمینه‌ی درس خواندن، که خب من قطعن برای این امتحانات که خودم را جر نمی‌دهم، همه‌ی این‌ها که از ابتدا نوشته‌ام را برای کنکور نوشته‌ام که خیر سرم می‌خواهم بروم دانش‌گاه تهران. همه‌ی آن انرژی منفی‌ها که هیچ کدام‌شان حالی‌شان نمی‌شود کنکور چیست را من چطور بی‌خیال شوم!

  همه‌ یک‌طوری حرف می‌زنند که انگار خودشان سال‌های سال در انجمن‌های پاک درس‌ خواندن جان فشانی کرده‌اند. نه خیر عزیزم، همه‌ی آن‌ها که یک روزی مثلِ من این مسئله‌ی مهم‌شان بوده، آخرش "منِ بد"‌شان به "منِ خوب‌"‌شان رکب‌ زده و برده! که اگر نباخته بودند که نمی‌گفتند "تو بخوان که حداقل تو یک چیزی بشوی"... . 

  اصولن زنده‌گی‌ست و سختی. من ماندم و این سختی... !


+عجله‌ای نوشته‌ام، احتمالن پر است از اشتباه تایپی.

تمام!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲۰ ]
Mr. Moradi
۲۴ دی ۱۷:۳۶
ولی خب درس رو باید خوند .... هرچند که بعضی اوقات سخته :/

پاسخ :

سلام.

:/
خانم الف
۲۴ دی ۱۷:۳۹
هعی..
دلم خونه
خون..

پاسخ :

سلام.

بر سر هم‌این قضایا که گفتم؟

هعی... .
خانم الف
۲۴ دی ۱۷:۴۳
بلی بر سر همین قضایا که گفتید..
کی تموم میشه خدا..

پاسخ :

:/
yalda (sedighe)
۲۴ دی ۱۷:۵۸
برای ما تموم شد امروز:)))
البته فردا هم آزمون دارم:/

پاسخ :

سلام.

ینی دیگر تا آخرِ عمر امتحان ندارید، تمام؟ خلاص؟
Death MJ
۲۴ دی ۱۷:۵۹
همدردم باهات
درباره درس خوندن ...
من هیچوقت درس خون نبودم و نشدم و ایشالا که نخواهم شد :|

پاسخ :

سلام.


:/
yalda (sedighe)
۲۴ دی ۱۸:۰۶
خوب همین که پایانی نوبت اول تموم شده خودش کلی هست دیگه

پاسخ :

کجاش کلیه؟ از دوباره یه شروع دوباره و بدون "برنامه‌ریزی" و از دوباره نوبت دوم... ، سالِ بعد، بدونِ "برنامه‌ریزی"، نوبت اول، نوبت دوم بدون "برنامه‌ریزی" و... .
Death MJ
۲۴ دی ۱۸:۰۷
این سلام دادنت دلیل خاصی داره؟

پاسخ :

آره..

می‌خوام باب‌ش کنم!
Death MJ
۲۴ دی ۱۸:۱۳
به نظرم کار جالبی نیست

یکی که بهت سلام نکرده چرا باهاس بهش سلام کنی ...
معنا و مفهوم سلام رو میدونم
اما عرف هم چیز قابل احترامیه !

پاسخ :

متاسفانه الان در زمینه‌ی تایم، در ضیق‌ترین‌حالت‌م، وگرنه برات توضیح می‌دادم!

اگه بشه به زودی درباره‌ش می‌نویسم!
. عارفه .
۲۴ دی ۱۹:۰۴
ضیق :)

اصلا من با سیستم آموزشی مشکل دارم نمی دونم چه شکلی شو دوست دارم فقط می دونم این شکلی ش اصلا جالب نیست!

پاسخ :

سلام.

ممنون!!
 خب تا حالا استفاده نکرده بیدم!!!


عجبا!!
محمد رضا
۲۴ دی ۲۰:۱۶
الان فقط دور دور درسه

پاسخ :

سلام.

بعله دیگه!
طاها مهاجر
۲۴ دی ۲۲:۰۴
درس بخوانی که چه بشود؟
جمعیت بیکاران مملکت را زیاد کنی؟

پاسخ :

سلام.


هیچی!!
درس بخوانم که باشد، اطاعتی از پدر!
بوتیمار ...
۲۷ دی ۰۰:۳۲
سلام

احساس میکنم کمی زود برایت مساله شده!
اصولا توی این دوران آدم نمیتونه دید جامع و کاملی به این مساله داشته باشه. البته میتونه استثنا هم داشته باشه...

پاسخ :

سلام.

زود رسیدن، خیلی به‌تر از دیر رسیدنه!!!

البته این‌م حرفیه، ولی خب نمی‌شه وقتی در مغازه‌ت نشستی داری کار می‌کنی به این موضوع فکر کنی که چرا درس نمی‌خوندی! بعد یه سری جملات بری بگی به بچه‌ت که اون‌م موقع مغازه‌داری خودش به اونا فکر کنه که!!!
ثمین س.ن
۲۸ دی ۱۶:۳۱
خوبه که نمیخونی:دی

پاسخ :

سلام.

اِ جدی؟
عمو کاکتوس
۲۹ دی ۰۱:۴۲
شما کار شاقی می کنی !
چون اصلا نباید برای امتحان درس خواند !

پاسخ :

سلام.

خب اون که فلسفه‌ی خودش رو داره!!!! ولی خب، وقتی تا امتحانا هیچی نخوندی، برای امتحان‌م نخونی، دیگه چطور می‌خوای کلن امتحان بدی؟
علی محمدرضایی
۲۹ دی ۲۱:۳۶
درکل باهات موافقم

پاسخ :

سلام.

اِ جدی؟؟؟
‌سَ‌ـم‌ـا ..
۰۱ بهمن ۱۸:۲۳
خیلی وقته حسِ هیچی نیست .. درس ک دیگه اصلا!

پاسخ :

سلام.

آره!
فـ . میم
۲۸ شهریور ۰۹:۵۲
همه‌ی چیزای سخت شدنی‌اند! :)

پاسخ :

سلام...

آدمی می‌گه: آدم اگه دل‌ش بخواد کاری رو بکنه، می‌کنه:)
فـ . میم
۲۸ شهریور ۰۹:۵۷
روند این دو پست آخر به سمت نگاه عمیق‌تری سوق پیدا کرده‌اند، باز باید بقیه را بخوتنم ببینم در این سِیر گنجیده‌اند یا نه؟!

پاسخ :

نگاه عمیق‌تر شاید، امّا نوشتن افتضاح را هم اضافه کنید:))
فـ . میم
۰۵ مهر ۲۲:۳۰
حالت افتضاح نوشتاری‌ای دیده نشد‌ها.
+ نکوبید تو سرشون.

پاسخ :

دوست ندارم طرز نوشتار رو اصلن!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)