به نام اهورا...
سلام.
معلومه اینجا چه خبره؟
با خود (خودم) بودم از بس ذهنم مغشوش امتحانات بود که با خود درگیری داره. (چی میگی؟!!!)
نه اینطور هم نیست ذهنم به خاطر اینها مغشوشه:
دوستی با دوستی قهر میکنه و اون وقت هر کسی هر کاری که میکنه این دو با هم آشتی کنن ولی شخص دوم راضی نیست. معلمی که خیلی دوستش دارم به خاطر پول یا هرچیز دیگه وسط سال تحصیلی میذاره و میره بدون خداحافظی. (هر وقت که خواستم در این رابطه با او صحبت کنم گذاشت و خود را مشغول کرد به همین دلیل است که میگویم بدون خداحافظی رفت. لازم به ذکر است که با من ارتباطی کاملا صمیمی داشت!) دوستم را بسیار زیاد دوست داشتم ولی بر سر موضوعی با بنده قهر نموده است. معلمم هم بسیار دوست می داشتم... .
سوال: گر جای من بودی چه میکردی؟
1- هیچی.
2- مینهادم سر خویش را برکوه.
3- اگر خواهی بمیری بی بهانه، بخور ماست و پیاز و هنداونه.(توی گروونی؟)
4- خربزه و عسل یا سیب زمینی و عسل میخوردم. (بازهم توی گروونی؟ - عسل ناب پیدا نمیشود.)
5- گزینه 3 و 4 درست است.
6- .....(لازم به توضیح نیست، که لازم به توضیح نیست!)
بابا تو رو به خدا انتقاد کنید!
خدمت شخص جناب هرکس هم بگوییم که لطفا نظر خصوصی نذارید چون که من میخواهم نظرهایم را به صورت کلکسیون داشته باشم! (بجز برخی...) ولی با نظرهای خصوصی میانه ی خوبی ندارم... !
عمر بخیر. (واژه جدید از خود)
پنجشنبه ۵ بهمن ۹۱
برایم شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]