صفحه‌ی 127

*/گفتم، بدوم/*


گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را...
تا زودتر از واقعه‌ گویم گله‌ها را...
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی... 
در من اثر سخت ترین زلزله‌ها را...
پر نقش تر از فرش دل‌م بافته‌ای نیست...
بس که گره زد به گره زد به گره زد به گره حوصله‌ها را...
یک بار تو هم عشق من از عقل میندیش...
بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را...
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 94

دوست داشتم گل را، اما نه آن را بی‌ تو...
دوست داشتم گنجشک‌هارا، اما نه آن‌‌ها را بی‌ تو...
دوست داشتم طراحی را، اما نه طرح‌های‌م بی تو...
دوست داشتم دارم شاعری را، اما نه شعر‌های‌م را بی تو...
دوست داشتم تو را، اما نه تورا بی تو!

برای بهترین دوستم پوریا که یحتمل مغز شعر(!) را گرفته!
از خودم!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 89

در کوی نیک نامی ما را گذر نداند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 84

گفتم غم تو دارم... گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟


گفتم غم تو دارم، گفتا غم‌ت سر‌آید

گفتم که ماه من شو، گفتا اگر بر‌آید

 

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتا ز خوب‌رویان این کار کمتر آید

 

گفتم که بر خیال‌ت راه نظر ببندم؟

گفتا که شب رو است او، از راه دیگر آید

 

گفتم که بوی زلفت گمراه عالم‌م کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

 

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد

گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

 

گفتم که نوش لعل‌ت ما را به آرزو کشت

گفتا تو بنده‌گی‌ کن، کو بنده پرور آید

 

گفتم دل رحیم‌ت کی عزم صلح دارد

گفتا مگوی با کس تا وقت آن سر ‌آید

 

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر ‌آمد

گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید


دم‌ت گرم حافظ!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 64

«خبرت هست که مرغان سحر می‌گوینـد

آخر ای خفــته، سـر از خواب جهالت بردار؟

تا کی آخر  چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار»

***
راست‌ش حوصله و وقت نوشتن نداشتم. فک کنم همین شعر سعدی برای این هفته کافی باشه!


برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 62

کـــوتاه کــن کــــلام، بمانـــد بقیــــــــه‌اش

مـرده‌اســت احترام، بماند بقیه‌اش


از تــیر‌هــای حــرمله، یــک تـــیر مانده بود

آن‌ هم نـشد حـرام، بماند بقیه‌اش


هرکس که زخمی از علی و زلفقار داشت

آمــد بــــه انـــتــقام، بماند بقیه‌اش


شــمشیــر‌ها تــمام شــد و نــیــزه‌ها تمام

شد سـنگ‌ها تمام، بماند بقیه‌اش 


گــــویــــا هـــنوز بــاور زیــنـب نـمـی‌شـــود

بر ســـیـنـه‌ی امـام، بماند بقیه‌اش


پیــراهنــی کــه فاطمه با هزار گریه دوخته

در بـــیــن ازدحـــــام، بماند بقیه‌اش 


راحت شد از حسین همین که خیال‌شان

شــــد نـوبـت خـیام، بماند بقیه‌اش 


از قـــتـــلِ‌گــاه آمـده شـــمر و ز دامــــن‌ش

خــــون علــی‌الدوام، بماند بقیه‌اش 


ســر رفــت و آه، بـعـد هــم انـگـشت رفت

کـــــاش از پیکر امام، بماند بقیه‌اش 


بر خـــاک خــفـتـه‌ای و مـــرا می‌برد عــدو

من می‌روم به شام، بماند بقیه‌اش 


دل واپـــس‌م بـرای ســـرت روی نـــیــزه‌ها

از ســنگ پشـت‌بام، بماند بقیه‌اش 


حـــالـا قــــرار اســـت کــــجـــا رود ســرت

از کوفه تا به شــــام، بماند بقیه‌اش


تنها اشاره‌ای می‌کنم رد می‌شوم از آن

از روی پــــشـت‌بــام، بماند بقیه‌اش 


قــصه بـه ســر رســــید و تازه شروع شد

شــعـرم نـشــد تمام، بماند بقیه‌اش...

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 49

من خط کش و تخته سیاه را دوست دارم
من بی الفبا هم خدا را دوست دارم
تصمیم کبری مال کبری بود آقا
من شیشه ی همسایه ها را دوست دارم
فکرت اسیر درس و مشق و انضباط است
از من نپرسیدی که انشاء دوست دارم
حتی به شاگرد بغل دستی نگفتم
آن خنده ها آن اخم ها را دوست دارم
بر چهره ات دود بخاری های نفتی
آن سرفه ها آن دود ها را دوست دارم
یک روز روی میز تحریرت نوشتم
آن کاپشن آن کفش ها را دوست دارم
می گفتم هرشب جای دل داری دستم
آن ترکه ها آن چوب ها را دوست دارم
وقتی نوشتم روی هرخط یک جریمه
فهمیدم آن جا نقطه ها را دوست دارم
آخر نفهمیدم چرا من بی اراده ؟
فردای روز جمعه ها را دوست دارم
ای کاش می شد چشم در چشمت بگویم !
آقا اجازه من شما را دوست دارم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 26

روزگار سخت‌تر از سخت

 

/...به کلاغک‌هایتان گوش جان سپردم و دم برنزدم، ولی بی او چه سخت می‌گذرد.../  

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 23

پسرک سیگاری

 

...وقتی دود را دیدم باورم شد...

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 16

یا او...

سلام.

من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من من

بیایید من های زندگی‌مان را پاک کنیم!

از کثیفی خودمان را پاک کنیم!

من اِل هستم و من بِلم هستم!

همه را پاک کنیم!

که شویم دانای دانا!

 آقای آقا!

 زیبای زیبا!

(و همچنین جادارِجادار (دل‌هایمان را می‌گویم))


ترجمه شر (و ور) هایم:
اگر در زندگی کمتر از من اِل هستم یا من بِل هستم استفاده کنیم یا آن‌ها را از زندگی‌مان برای همیشه اخراج کنیم واقعا زندگی بهتری خواهیم داشت چون هم خودمان و هم دیگران از آن سود می‌برند.
 اُستآد (!‌) دیگران چگونه از آن سود می‌برند؟
اینگونه که کمتر حسود می شوند این خودش سودیست دگر پِسَریَّم (!)
من (هر چیزی) هستم، را شما آدم بزرگ‌ها سا ختید دیگر، اگر فکر کنید این یکی مربوط به بچه‌هاست و آدم بزرگ‌ها از بچه‌ها یاد گرفته‌اند باید بگویم که ریشه‌اش برمی‌گردد به شما آدم بزرگ‌ها ما طفلی‌ها که اول‌ش معصوم بودیم (و هستم)  ولی شما آدم بزرگ‌ها کارهایی را جلوی بچه‌ها انجام دادید که نتیجه اش شد این بچه‌های بی‌تربیت و بی‌نزاکت و بی..... که حد و حدود را نمی‌شناسند.
تمام بدبختی‌ها از آدم بزرگ‌ها صورت می‌گیره (جداً)
سوال هفته:
شما آدم بزرگ‌ها چرا دلتان می‌خواهد بچه‌ها مثل خودتان باشند؟
1.خیلی خوبید (!)
2.  خیلی بدید (!)
3.بچه ها را دوست ندارید (!)
4. ........ (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)

آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:

سامانه پیامکی:

کلاغ کلاغ 30000 ( ! )

سامانه اینترنتی:

www.Kalaq.cam     ) ! (  ( ! )                                                       

تلفن گویا:

12 کلاغ 3 کلاغ 2265 ( ! )

آدرس:

کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر، کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )

کدپستی:

 3327- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959

و درآخر این درباره شعر،تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید.
تازه‌واردها به پست‌های قبل هم سر بزنید.(البته مگه تازه واردی هم هست؟)
خداحافظتان باشد تا همیشه.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)