صفحه‌ی 95

به نام خدا

اولین باری که پای ایشان به خانه‌ی ما باز شد، آن اوایل بود! البته نه این که الان اواخر یا اواسط باشد ها، نه! 

   این خانه‌ی جدید رمز آلود بود از همان اول‌ش هم! (آخه من نمی‌دونم کی گفت خونه‌مون رو عوض کنیم؟) این که زن حامله ای در این خانه زند‌ه‌گی می‌کرده ولی بییشتر از یک ماه نمانده و رفته (یکی از عجایب‌خانه‌ست!) و غیره و ذلک! پس بعید نیست که این متن هم پس از اتمام توسط ایشان یا ایشان غیب و ناپدیدار گردد!

   اولین بار خیلی خوش‌شکم [= خوش خوراک] تمام موجودی‌مان را که در نبود پدر داشتیم، برد یا بردند! و ما در فقر و ناتوانی به سر می‌بردیم و در این سو و آن و اصلن هر سو ! به دنبال آن می گشتیم! نگو که از قضا، غذای ما دست ایشان بوده! مادر از این خانه و آن خانه دعایی پیدا کردند که حدود یک خط خورده‌ای بود و می‌گفتند اگر همان شخص که چیزی را گم کرده آن را بخواند (160 بار فکر کنم)! گم شده را خواهند یافت! و همان‌طور هم شد و پول‌ها روی تخت پیدا شدند! آن‌هم جایی که هزار بار دیده شده بود! و گشته شده بود! حالا نمی‌دانم ایشان عذاب وجدان گرفته بود یا بودند که پول‌ها را گذاشته یا گذاشته بودند سر جایشان و یا قضیه دعا را شنیده و از غضب الهی ترسیده یا ترسیده‌اند! به هر صورت ماجرای اول که مقادیر زیادی پول و کارت اعتباری بانک... همراه‌ش پیدا شده و به خیر گذشت!

  اما در مراتب بعدی:‌ با تعجب بسیار با این که می‌گویند از سوزن و آهن آلات می‌ترسد یا می‌ترسند اما سوزن هم توسط ایشان برداشته شد. اما ایشان قبل از هرکاری خودشان ترسیدند یا ترسید و آن را گذاشتند یا گذاشت بر سر جای‌ش!

   اما (قابل ذکر است که) ایشان قیچی خوشگل و تیز مان را برداشته و پس نداد یا نداده‌ند!

در نتیجه:

از جن یا جن‌های محترم یا محترمه‌ی عزیز خواستارم که کتاب «اسماعیل» را پس بدهند  آخر بنده، حدودن نصف آن را خوانده‌ام و در کف بقیه داستان هستم! و اگر علاقه‌مند خواندن آن کتاب هستی یا هستید پس از خواندن خویشتن آن را تقدیم ایشان نگاه خواهم داشت!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]
یه دوست خییییییلی قدیمی
۱۹ آبان ۰۱:۴۸

بووووووووووووووووووووووووووووووووووق 

خودت گفتی بوق زندن آزاده . می شه بگی فلسفش چیه ؟

پاسخ :

فلسفه‌ش این که خیلی خلاصه همه‌ی آدم‌ها یه جایی رو نیاز دارن که خودشونو خالی کنن!
این‌جا همون‌ جاست!
جایی که تابلو بوق زدن ممنوع وجود نداره!
فــــ . میم
۱۵ خرداد ۰۲:۰۹
:)
ب میم.

پاسخ :

سلام...

:)
بله؟
فــــ . میم
۱۷ خرداد ۰۱:۱۶
مخفف من در آوردی با مزه...

پاسخ :

مخفف بامزه‌ای از بامزه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)