"
سلام.
نهایتن بعد از چند و خوردهای میخواهم بنویسم! دربارهی آنچه که از بعد از تغییر نام وبلاگ در گلویم گیر کرده بود!
وب نویسان اصولن چند دسته که بیشتر نیستند! (چه چیزِ عجیبی!) در اصل وبلاگنویسان به دو گروه اصلی تقسیم میشوند که از آن میروند داخلِ فرعیات:
1.گروهی که برای دیگران مینویسند.
2. گروهی که برای خودشان مینویسند.
اصولن گروه اول بسیار انتقادپذیرتر، مهربانتر و قابل انعطافتر از گروه دوم دیده میشوند. اما گروه دوم اینطور دیده میشوند که بسیار انتقادناپذیر، تند و خشن و غیرِ قابل انعطاف هستند. اما چرا گروه دوم اینطور دیده میشوند در حالی که بیشتره افرادی که در این گروه هستند، مانند گروه اول مهربان و انتقادپذیرند!
اینها به خاطر قضاوتهای عجولانه و بهدونِ شناخت خیلیهاست! چون گروه دوم برای خودشان مینویسند، به هماین دلیل دیگر نظر بقیه برایشان مهم نخواهد بود و گور بابای خواننده! این گورِ بابایِ خواننده اگر بود که وبلاگنویس نمیشدند این عدهی برای خودنویس! و اتفاقن این ایرادیست که از همهی این عدهی برای خودنویس هم گرفته میشود. که تو که برای خودت مینویسی، چرا منتشرش میکنی؟ و من به عنوان نمایندهی این ملت مظلوم پاسخگو خواهم بود:
1. ما به هیچ وجه ترسناک و لولو خورخوره نیستم، تنها فرقمان اینست که برای دل خودمان مینویسیم و برای هماین سانسور کمتری میکنیم حرفِ دلمان را. برای هماین سعی نمیکنیم که مطابق عرف جامعه باشیم!
2. ما انتقادپذیریم، چرا نباید انتقادپذیر باشیم؟ اگر ببینیم که حرفی هست که بهتر از حرف ماست، قبول میکنیم! ولی شاید انعطافپذیر نباشیم و هرچیزی رو که بگویید درجا قبول نکنیم! اخلاقمان هم بد نیست، یه عده هستن که نام ما رو بد خراب کردن! اتفاقن بیشتر ماها مهربانیم، البته از بس باهامان تند شدین، از قبل گارد گرفتیم! بیایید با هم مهربانتر باشیم!
3. کی گفته که ما به مخاطب نیازی نداریم؟ کی گفته که اما از سر بیفکری وبلاگ باز کردیم و نباید نوشتههامان را منتشر کنیم؟ ما هم مثلِ بقیه نیازمندِ مخاطب هستیم! ولی منت مخاطب را نمیکشیم! ما دنبالِ مخاطبانِ خودمان هستیم. به دنبالِ شبیه به خودمان هستیم! ما برای خودمان مینویسیم تا مخاطبِ خاصِ خودمان پیدا بشه! پس اگه فکر میکنید که نمیتوانید حرفهای ما رو قبول کنید و نه میتوانید که ما را متقاعد به این کنید که حرفهای شما درستست، بهترست ما را نخوانید! وگرنه کدام موجودست که از هوادار بدش بیاید؟! کدامین موجودست که دوست ندارد حقیقت را بداند؟!
پایانِ جلسه!
"