الف.
سلام.
باز حالم ناخوشست. افتادهام به سر اتّفاقات کنکورِ عملی و برای هزارمین بار مرورش میکنم. که اصلن نمیدانم رفتارم درست بوده یا نبوده یا کوفت یا مرض. باید ولش کنم ولی نمیکنم. دلم میخواهد رها شوم.
عقاب و شاهین را دیدهاید که چه طور پرواز میکنند؟ یکی دوباری بال میزنند و بعد با بالهای باز بر هوا شناور میشوند. بال بال میزنم برای آن لحظه، نمیرسد.
دلم میخواهد بگریم. نمیدانم. شاید باید نیازم به سیگار را پاسخ بگویم. امّا خستهام. از همه چیز. چه زندهگیِ بد دلگیری شده. دیگر میتوانم بفهمم اینهاست که حالم را بد میکند. امّا چه کنم، نای در آمدن از بدبختی را هم ندارم. کاش کسی کنارم بود. دلم از تنهایی بیزارست.
چنان کوفتهام که ماساژ راه درمانش نیست. کوفتهگی جواب کوفتهگیست.