صفحه‌ی 51

بابایی تولدت مبارک

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 48

بخش شبیه من تکمیل شد!

صفحه‌ی 47

سلام.
آمدم جان‌م به قربان‌ت ولی حالا چرا؟
آقا ما بی‌خبر اومدیم؟ بی‌خبر رفتیم؟ حالا‌ چی؟ حالا که خبر دادم.
فعلا حرفی ندارم بگم اما فردا یه پست می‌زارم.
محض اطلاع برای این که سر من رو نخورید بگم از بازگشایی مدارس به بعد من فقط و فقط پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها ظاهر می‌شوم. اون‌هم با کلی عکس!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 46

من برگشتم!
جی‌جی‌جی‌جین!
باید به عرض همه‌ی آن‌هایی که گفتند چه بی‌خبر آمدی و برخی که لیچار بارم کردند که چه‌قدر نامردی که بی سر و صدا اومدی اون‌وقت به ما هم سر نمی‌زنی و... برسانم که من نه در 1/مرداد و نه در 12/مرداد برگشته بودم به فضای مجازی بلکه فقط برنامه‌ای بود که از پیش تدارک دیده بودم.
وقتی که به 1 و 12 مرداد رسیدم آن قدر در آمپاس یا عامپاث بودم که نگو!
+من و حسن رضایی پرچکوهی مرداد92- گیلان - اشکور - روستای کلای‌پهلو
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 45

تولدم مبارک.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 44

تولدت مبارک داداش‌م:)
مدل این کیک‌م به خاطر این که خیلی کتاب‌خونی انتخاب کردم!!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]

صفحه‌ی 43

خداحافظ و طلب حلالیت.
لطفن اگر حلال شدم گزینه‌ی موافق را بزنید.

صفحه‌ی 42

  نمی‌دانم این چه طلسمی‌ست که بر موهای من شده! هرچه می‌کنم، هر کجا که می‌روم باز هم همان آش همین کاسه! و همین باعث شده که دیگر من نخواهم موی به این زیبایی را به هیچ سلمانی بدهم و تا ابد موها‌ی‌م بلند نگه دارم یا خودم با قیچی کوتاه کنم! پارسال موهای‌م را مثلن بلند نگه داشته بودم، که آن هم به خاطر سماجت بعضی‌ها نشد! این قدر این همسایه‌ (واقعن جا دارد بگویم فضول) ما به من گفت که سرم را بدهم دست شوهرش که آخر بدین نتیجه رسیدم که تا این‌ها دست به کوتاه کردن شبانه‌ی موهای من نزده‌اند، من خودم باید بروم سلمانی. البته آخرش فرق چندانی نکرد چون این آقای سلمانی هم کار خاصی نکرد! فقط از ته کچل‌م کر! مهدی رو مثه شاه دوماد کرد و من رو... ! وقتی موهای مهدی رو دیدم واقعن فک کردم یکی دیگه موهای من رو کوتاه کرده! از پارسال تا امسال توی پرتیسان خدا دنبال یه دونه سلمونی خوب می‌گردم ولی اصلن... . آخه مرد حسابی وقتی سلمونی بلد نیستی برای چی دست به موهای مردم می‌زنی؟ جدیدن رفتم یه سلمونی دیگه اون دسته کمی از بقیه نداشت. انگار که فقد بلد مدل آخوندی درس کنن! برای رفتن به همین سلمونی تازه وقت‌م گرفتم. آخه مردم دیگه خیلی کم توقع شدن که موهاشون رو می‌دن دست چنین مردمی. و همین جا بود که  تصمیم گرفتم دیگه موهام رو شونه نکنم و بزارم صاف بیاد پایین!

 

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 41

لفطن در نظر سنجی شرکت کنید.

صفحه‌ی 40

امروز ماما‌ن‌م یه چیز‌هایی رو نشون‌م داد که باهاشون کلی یاد قدیم‌ها کردم از دفتر نقاشی مکتب‌م (مهد القرآن/ مکتب‌القرآن) گرفته تا نوشته‌ی یاد بود کلاس اول‌م. یه جا جوگیر شدم که توی نقاشی‌های اجق وجق (یا اجغ وجغ یا اجق و جغ یا اجغ وجق) دوران کودکی‌م شکل دست‌م رو دیدم دست‌م رو گذاشت‌م روی دست‌م... ازین فیلم عاطفی‌ها دیگه!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)