صفحه‌ی 72

به نام خدا.

وفا!

دگر مگر بی‌کاریم؟

تا به حال چه قدر شده که عهد داشته‌یم، وفا نکرده‌یم و گذشته‌یم و پیچاندیم؟


دگر نمی‌دانم که چه شد که شد که گر نمی‌شد به بود از این زندگانی! من نمی‌دانم که چه شد که ما فکر کردیم ما هستیم مرد شدیم و مرد شدیم و گفتیم ما، ما هستیم از سر راه کنار روید که مبادا خم به ابروی‌ مبارک مان نیاید.

دگر نمی‌دانم چه شد که فکر کردیم خیلی بزرگیم و سرمان آن قدر شلوغ است که باید ول کنیم رویم پی‌کارهای عقب‌مانده کار به کار دیگران نداشته باشیم. دل‌مان خواست بزرگی کنیم، پس کردیم. دل‌مان هر چه خواست همان را کردیم و یادمان رفت، قولی داده‌ایم باید در پی عمل کردن باشیم که مباد کسی باشد که از ما دل آزرده شود! بی‌خیال، او مهم نیست و ما مهم‌ایم! به خودمان چسبیم که از دگران چه حاصل؟ و بعد همان وقت که نیاز‌مان «او مهم نیست» می‌شدیم درپوش می‌گذاشتیم روی کارهای‌مان که به قول‌مان وفا نموده‌ایم. و به طوری  که «او مهم نیست» نفهمد که چه می‌گوییم، گوییم که آری تو راست گویی و ما به قول‌مان وفا نکرده‌ایم و وفا نخواهیم که اصلن تو هم غلط کردی وفا کردی می‌خواستی وفا نکنی! مگر ما بودیم که تو را مجبورت کردیم. حال باز باید بخواهشیم اما به طوری که جدید که معلوم نشود داریم می‌خواهشیم و باز قولی جدید که قبلن برای‌مان غولی بوده ولی دگر نیست با روش پیچاندندی جدید.

مرد باشیم! مپیچانیم که روزی خواهیم پیچید چنان که نفهمیم که پیچ خورده‌ایم و سرگردان‌ایم، پس پیش رویم و وقتی که نباید به ته خط برسیم به ته خط رسیم و باز گردیم از همان راه آمده به دنبال راهی جدید! حال به کدام سو رویم که بر ته این خط نرسیم؟

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]
آشنا
۱۱ دی ۲۰:۳۶

خدایا این بچه رو کمکش کن از این پیچ در پیچها درادو سر به راه بشه

کمکش کن پای عهدش بمونه .والبته مواظب خوبیهاش باش

پاسخ :

چی؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)