صفحه‌ی ۳۵۰ - و من صبر می‌کنم...

الف

 سلام

  گذر روزا رو می‌بینم و همه‌چیز خیلی آروم داره می‌گذره. تمام سعی‌م رو می‌کنم که استرس و اضطرابی به خودم راه ندم. این کمی برای من سخته. من عادت به ترس و اضطراب دارم. فراموش کردن عادت‌هایی که نمی‌خوای سخته و از اون طرف از بین رفتن عادت‌هایی که کلی براشون زحمت می‌کشی ساده‌ست. انگار که میل به تباهی داره و این عجیب نیست، اما چه می‌شه کرد؟

  از طرفی نمی‌دونم وقتی برسم به روزهایی که واقعن باید تلاش کنم و زور بزنم چه واکنشی نشون می‌دم. این روزا ساده‌ست ولی بعدتر سخت می‌شه. برای همین سعی می‌کنم این روزا رو ساده نگیرم و حداقل مفیدی رو انجام بدم.

  احساس تنهایی می‌کنم واقعن. شاید مقصر این حد از تنهایی خودم‌م یا شاید باید بیش‌تر از قبل به خودم تکیه کنم و عادت به این حد از تنهایی. شاید واقعن هیچ‌وقت قرار نیست کسی باشه که هم‌راهی کنه. نمی‌دونم. شاید این خیال خامه.

  روزا می‌گذرن و من فراموش نمی‌کنم. این غم، غم عجیبیه. آدم انگار دوست داره که تو این غم بمونه. غمان لذت‌بخشیه و این غریبه. تا وقتی که مضر نباشه خوبه. پیش‌تر من رو از پا انداخته بود. حالا با این که هست ولی راه می‌رم. پیش می‌رم. شاید از این می‌ترسم که اگه پیش نرم مجبور باشم که فراموش کنم. این دردخواهی رو هیچ نمی‌فهمم.

  این روزا دل‌م می‌خواد با کسی حرف بزنم. هر نیم ساعت یک‌بار می‌رم و صفحه‌ی گفت‌وگوهای تلگرام‌م رو چک می‌کنم. به انتظار... اما کسی نیست که پیامی داده باشه.

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)