الف
سلام
چیزی در من هست که احتمالن همهی میهمانیهای دوستانه رو به خستهگی میکشونه و اون میل زیادِ من برای بازی کردن و بازی کردن و بازی کردنه.
در این مطلب از وبلاگ زیبا و جذّاب و خواندنیِ کمد میخواهیم از دلیل علاقهی غیر معقول میماجیل به بازی پردهبرداری کنیم، که اصلن به هیچ دردِ شما نمیخوره. پس بخونید و بگذارید که زمان بگذره.
اگه از خوانندههای قدیمیِ میماجیل باشین باید بدونین که میما، کودکیِ بسیار جذّاب و دلخوشکنکی نداشته. بحث سر ناسپاسی و قدرنشناسی نیست، اوقات خوب بوده ولی شاید به قدری که بتونه میما رو راضی کنی و یا سیر کنه نبوده. میما هر پنجسال یه بار خونهش جا به جا میشه و برای همین خیلی کم پیش اومده که دوستی عمیقی رو بتونه شکل بده و ازش لذت ببره، چه برسه به این که تو گنگهای بچههای مختلف باشه و باهاشون بازیهای گروهی کرده باشه. اینه تا یه جمعی رو مناسب میبینه هی میگه بازی، بازی، بازی.
از طرفِ دیگهای میما آدمی نیست که بتونه توی جمع حرف بزنه. میما برای مکالمات نهایت سه-چهار نفره ساخته شده و جمعیّت که بیشتر از این بشه، کنترل از دست و دهنِ میما خارج میشه و دیگه نمیتونه توی جمع باشه و باهاشون همکلام بشه، حالا چه حرفی داشته باشه، چه نداشته باشه. حالا تو فکر کن تویِ این جمع دو نفرم باشه میماجیل نمیشناسدشون، خب خیلی طبیعیه که اوضاع خیلی برای میما به تنگ میآد و پناه میبره به چی؟ خوب گفتی! بازی. چون تویِ بازی همهی آدمها تو موقعیّتهای برابر با همدیگه قرار میگیرن و کسی سنش بیشتر یا کمتر از تو نیست، همه با هم برابرن، بعضیام همیشه برابرترن:)
امّا همیشه آدم برای کاراش یه دلیل نداره که، میدونم، میخوای بگی من تا الآن دوتا دلیل گفتم، خب آدم همیشه برای کاراش دوتا دلیل هم نداره، ممکنه بیشترم باشه! و اون حسِ نادون بودنِ میما نسبت به دیگرانه. این که حس میکنه خب من اگه بخوام با این آدم درمورد کتاب حرف بزنم، مگه چندتا کتاب خوندم؟ مگه چهقدر چیز ازش فهمیدم اصن؟ یا فیلم و انیمیشن و دنیای بچّهها و نقاشی و عکاسی و موزیک و هرچی دیگه؟ (در اینجا میما به صورت زیرپوستی به علایق خودش نیز اشارهای میکند!) پس باز هم سعی میکنه فرار کنه از این که کمتر میدونه به بازی. آها، اینجا هم میتونی مچمو بگیری که مردک الدنگ، تو که وقتی جمعیّت خودیه، زیاد چونهت گرم میشه و از هرچیز و ناچیزی میگی. خب اینجا برمیگردیم به دلیل دوّم. هرچی تعداد آدما و ناشناس بودنشون زیادتر باشه، از اونطرف هم میزان حس نادونی آدم بیشتر میشه و این میشه که اون میشه که بیایید بازی کنیم.
به سراغ میما اگر میآیید با بازی، هر مدلیش. فقط جرئت و حقیقت رو ازش بکشید بیرون. چرا که میما نمونهی بارزِ مستی و راستیه و با بازی هم به راحتی مست میشه. و برای بازی با شما شلوارش هم میکشه پایین. از روی عطاران هم اسکی میره! پس جرئت یا حقیقت و امثالهم که بازیهای خبیثانهای هستند رو از فهرست خودتون حذف کرده و به سراغ میما بیایید، با بازی!