الف
سلام
سالی که گذشت سالِ بدی نبود. شاید بد آغاز شده بود و من افسرده و تنها در شهری غریب برای خودم سرخوش بودم که آن را هم از من گرفتند. در ادامهاش هم افسردهگیم عود کرد و پناه بردم به یک شبهِ روانشناسِ ناشی در همان شهرِ غریب که رفتارش حالم را بدتر کرد. و در ادامه دانشکدهیِ هنرِ دانشگاهِ همان شهرِ غریب به من تجهیزات نداد تا استاپموشنم را بسازم و من به اوج حال بدیم دچار شدم. امّا سالی که گذشت سالِ بدی نبود و داشتن چنین سالی خودش باعثِ خوشحالیِ من است.
همین که بخواهم دستآوردهای سالِ نود و نه را بشمارم باید سالنامهی قهوهای رنگِ سالِ 1394 را بیارم و برایتان بخوانم که من در سالی که گذشت 86 عدد فیلم و سریال دیدم، 16 عدد کتاب خواندم و 3 عدد تئاتر دیدم که البتهی دوتایش فیلمتئاتر بودند. که در انتها شاید تعدادی را پیشنهاد کنم اگر که نخوانده و ندیده باشید.
علاوه بر آن دستیار کارگردان یک نمایشرادیویی بودم که برای تجربه کار خوبی بود و دوستش دارم هرچند ایراداتی هم دارد که به دلایل متعدد ایجاد شدهاند و شرحش برای خودِ من حوصله سر بر است.
اواخر پاییز یا اوایل زمستان به قم مهاجرت کردم و ساکن خانهی عقیق شدم. که هرچند از نظر محتوایی اکثر فعالیّتهایشان را نمیپسندم امّا در هر صورت بودن در فضای کار و در جمع و حضور در کارهای هرچند کوچک جذّاب و دوست داشتنیست. همین که برای اوّلینبار یک نرمافزاری را که بلد نیستی باز میکنی و شروع میکنی به کار کردن. زندهگی کردن در کنار پسرخاله و پسرعمه و مهمانیهای شبانه در خانهی پسرخاله. این پایانبندی سال از همه مهمتر سالِ گذشته را به سال که بد نبود بدل کرد. هرچند هیچجوره شاید نمیتوانست به بدی سالِ گذشته باشد. سالی که گذشت سالی بود که بالأخره بعد از چندین روانشناس و روانپزشک بالأخره به روانشناسِ خوبی رسیدم و راضیم جلساتی که پیش میرود.
و در سالی که گذشت قصد شروع به کار کردم و قرار است یک نمایشرادیویی را کارگردانی کنم. و باید با این جمله پایانبندی کنم که تا انجامش ندهم نمیدانم که چه خواهد شد.
سالی که گذشت برای شما سالِ بدی بود؟