صفحه‌ی 327 - این‌م از روز و شبِ من، تو کجایی؟

الف

 سلام

  و حالا که سیب‌زمینی‌های صبحانه در حالِ پختن است و من برای دویدن نرفته‌ام، دارم می‌نویسم. خسته‌تر از آن هستم که حالِ چنان فعالیّتی را داشته باشم. نمی‌دانم که چه می‌خواستم بنویسم با این نمی‌دانم، چیزی به خاطرم آمد و چیزی از خاطرم رفت.

  خواب دی‌شب‌م را نمی‌نویسم چون می‌توانم مطمئن باشم که همه‌ی آن به خوبی ذخیره خواهند شد در ذهن زیبای‌م. و من هر چند جمله یک‌بار وارد صحنه‌ی خواب می‌شوم و نمی‌توانم بیرون بیایم انگار.

  درست است، می‌خواستم بنویسم نزدیک به دو هفته است که کسی را ندیده‌ام. نه دوستی و نه آشنایی. بقّال محل و نانوا را چرا. ولی خب! نهایت حرف زدن‌هایِ صوتی‌م هم با روان‌شناس بوده و یک‌بار هم با محمّد که تولّدش بود و خب غافل‌گیرش کردند و رفت و من حتا نمی‌توانستم در تولّدش هم باشم.

  دیگر سیگار کشیدن حال نمی‌دهد. همین توتون را هم می‌گویم. نه آشغال‌هایی که همه می‌کشند. دودش اذیّت‌م می‌کند و حال نمی‌دهد دیگر. این گونه هیچ ندارم در این زنده‌گی که به آن دل‌خوش باشم. حرف مفتی زدم می‌دانم. منظورم یک التیام‌بخش بود. کسی که به من زنگ نمی‌زند، اگر هم می‌زند من جواب نمی‌دهم. یک‌بار مامان زنگ زد و یک‌بار هم مهدی. که خب هرچند با مهدی خیلی به‌تر از گذشته ولی هنوز جای کار دارد دیگر.

  این هفته توی چندتا از کلاس‌ها شرکت کردم که چیز بدی نبود، امّا از طرفی هنوز هم تا شمشیر ضرب‌العجلِ کار رویِ گردن‌م قرار نگیرد، کاری پیش نمی‌رود انگار. خسته‌ام.

  پی‌نوشت. شعری بخوان که با آن رَطلِ گران توان زد!

  پی‌نوشت‌تر. خودتان بروید رطل‌ِ گران را جست‌وجو کنید دیگر!

  پی‌نوشت‌تر از آن. عنوان مربوط به آهنگ "تو کجایی؟" از کیوسک.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)