صفحه‌ی 298 - فضا فضا فضا

الف

 سلام

  راست‌ش رو بخواین ورد رو پین کردم به تَسک‌بار و واقعن نمی‌دونم فارسیِ اینا چی می‌شه که بخوام بگم. گذاشتم‌ش قبل از کروم. اوّلِ اوّل، کنار استارت. حالا انگار من هم‌این که سیستم رو روشن کردم می‌رم سراغ‌ش و کلیک می‌کنم روش. ولی خب بودن‌ش به‌تره از نبودن‌ش نه؟ مثلن این که من ام‌روز روش کلیک کردم. باید بپذیریم که اگه نمی‌دیدم‌ش احتمال این که وسوسه بشم کم‌تر بود.

  مهدی می‌گفت که اگه زیاد بنویسی از این بیش‌اندیشی یا overthinking می‌آی بیرون. پس خب بذار این‌م امتحان کنیم ببینیم چی می‌شه. یه وقتایی می‌گن همه چیز رو نباید تجربه کرد و اینا. ولی خب من آدم تجربه‌گرایی‌م اصن. و یه آلبوم از مونو دارم پخش می‌شه که علی‌رضا به‌م دادت‌ش و خب جذّابن اینام. کاش یک‌م انگلیسی حالی‌م می‌شد می‌رفتم ببینم اینا کی‌ن واقعن. و خب تا یادم نرفته این‌م اضافه کنم که شباهنگِ سابق خیلی مخفیانه و در تاریکی شب یه لینک از توشه‌ش درآورد و گذاشت جلوی کُمُدم و در زد و رفت. شاید به دردِ شما هم بخوره:

vajeyar.apll.ir

  یه چند روزیه از آماده کردن هدیه‌ی چارلی خلاص کردم، نه برای این که بخوام دق‌ش بدم یا هرچی ولی خب ذهن‌م اصن درست کار نمی‌کنه و تشخیص نمی‌ده که چه کار باید بکنه. واقعن امیدوارم که چیز خوبی از آب در بیاد چون اگه در نیاد خودمو نمی‌بخشم :|

  نمی‌دونم چرا ولی الآن دل‌م می‌خواد گریه کنم. و خب قابلِ توجّهِ شما دوستانِ عزیز بعد از روزها یه لینک جدید گذاشتم توی  بخشِ "می‌خوانم می‌خوانم، تو خواندنِ منی" یا همون پی‌وندهای روزانه که می‌دونید. هرچند که خودِ لینک مربوط به سه هفته‌یِ پیشه ولی خب خیلی دوست‌ش داشتم و خب اگه خوندیدش برید دوباره بخونید.

  و این که دی‌شب که داشتم با فاطمه صحبت می‌کردم، حرف از این شد که فضای وب‌لاگا چرا این‌قدر خلوت و جز اون سلبریتی‌های مشهور بقیه شاید یکی دوتا کامنت گیرشون بیاد، شایدم نه. من به ذهن‌م رسید که ما خیلی از وب‌لاگ‌نویسای دیگه‌ای که هستن رو نمی‌شناسیم و خواستم بگم بد نیست اگه جای شبکه‌های مجازی یک‌م تایم‌مون رو برایِ وب‌لاگ‌ها بیش‌تر بکنیم و با اینوریدر یا فیدلی درست و حسابی پی‌گیر وب‌لاگ‌ها باشیم و براشون کامنت بذاریم، هرچند که من خودم هم کم کامنت می‌ذارم، ولی خب می‌خوام زیادش کنم. همه این‌طوری شدیم. خیلی با این که فقط لایک کنیم خوشیم. خاک بر سرِ همه‌مون کنن جزوی از دنیای فست‌فودی شدیم. نباشین تو رو خدا. وب‌لاگاتونو ول نکنید بذارید برید شبکه‌های مجازی مثلِ اینستا و تله‌گرام و توییتر. اصن هر غلطی دل‌تون می‌خواد بکنید به من چه؟ :| نه این که رد داده باشم. ولی خب چی می‌خوام بگم اصن من؟ حوصله دفاع کردن و اینا ندارم. خودتون آدم باشید، نیستیدم به درک.

  این موزیکه چه‌قدر مریضه :/ من هی صد دفعه به همه می‌گم موزیکاتونو تمیز کنید بابتِ هم‌اینه دیگه. الآن این اسم ترک روش نیست. باید برم فولدرش چک کنم. که چش‌تون دربیاد نمی‌رم که تو کف‌ش بمونید. حالا انگار تقصیر شماست که موزیکای من تمیز نیست.

  البته سهل و آسون بودنِ شبکه‌های مجازیِ دیگه رو نمی‌خوام ندید بگیرم ولی درسته اگه حیطه‌ی وب‌لاگ هم خیلی از دست‌رسی‌هاشو آسون می‌شد شاید طرف‌دارای بیش‌تری داشت ولی خب الآن انگار دیگه کسی براش مهم نیست. برمی‌گردیم به پست قبل، چی می‌شد اگه غیر از پولِ هفته‌ای یه بار تراپی و سیگار پول داشتم می‌دادم یکی از این شرکتای خدمات وب‌لاگ دهنده رو به کل می‌خریدم و شروع می‌کردم به روزش کنم. و داشتم به این فکر می‌کردم که اگه بلاگ سهام‌ش آزاد بود -نمی‌دونم که هست یا نه- همه‌ی ما وب‌لاگ‌نویسانِ به جا مانده می‌تونستیم بریم ذره ذره سهام‌شو بخریم میهن خود کنیم آباد واقعن.

  هنوز ادیوس رو نصب نکردم. باورش سخته ولی آره نکردم و شما نمی‌دونید جریان چیه و قرار بود یه سورپرایزی چیزی باشه و آخرش تا الآن این‌قدر لفت‌ش دادم که دیگه شور انجام دادن‌ش هی کم‌تر و کم‌تر می‌شه. نکنید تو رو جونِ عمه‌هاتون این کار رو. اگه خاله‌هاتونو بیش‌تر دوست داریم جونِ خاله‌هاتون نکنید این کار رو با ایده‌هاتون. تا فرصت داشتید انجام بدید. هی انجام ندید می‌شید مثلِ منِ کون گشادا. از من گفتن.

افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم

وز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم

نابوده به کام خویش نابوده شدیم

این برنامه شعرخوانی :/

  به طرزِ غریبی این حسِ دل‌تنگی‌م انگار خاک رو از روش زده باشن کنار، دوباره پیدا شده، و پیدا شده نه این که قبلن نبوده، بود ولی جلوی چشم نبوده. ولی الآن هست. دل‌تنگیِ غریب‌عجیبیه. فکر کنم قبلن گفته بودم یه جور دل‌تنگی به آینده و این‌جور چیزا.

  ولی این ینی یه جورایی امید داری که آینده خوبه نه؟ چیز قشنگی به نظر می‌رسه که. امید به این که آینده خوبه. حتا اگه از خودت پنهان‌ش کنی. می‌دونید ما مریض جماعت -حالا یا شمام جزوش هستید یا نیستید- یه جورایی با ناامیدی و دردکشیدنِ خودمون کیف می‌کنیم. عشق می‌کنیم بگیم ناامیدیم و امیدی به دنیا نیست. یه جورایی به فضایی که داریم عادت می‌کنیم و خیلی وقتا حتا خودمون نمی‌خوایم تغییرش بدیم. این چیزا آگاهانه نیست. ولی وقتی آگاه‌ش می‌شی دوست داری توش بمونی و تغییرش ندی.

  آخ پسر به سراغِ من اگر می‌آیید با کمل مشکی بیایید بی‌عکس. خشک‌م نباشه جونِ هرکی. اگه یه پاکت توتونِ most virginia‌ی تازه با یه بسته پیپر بیارین که آقا دم‌تون درد نکنه.

  جانا چه گویم شرحِ فراقت. اوقات فراغت خود را چه‌گونه می‌گذرانی جانا؟ کاش فقط یک خیالِ خوشیِ کوچی برایِ این زنده‌گی گه گرفته باشد. حتا اگه تو خوش باشی من با خیال‌ش هم خوش‌م جانا. بی‌هیچ مخاطب خاصی برایِ همه‌ی عزیزانِ گرامی. من آدمِ خیلی مردم‌دوستِ آدم به‌دوری هستم محضِ اطلاع. محضِ اطلاع‌تر آدم به‌دور تویِ اشکور یه اصطلاح محسوب می‌شه.

  چی می‌شد اگه این‌قدر گشاد نبودم، اون وقت به همه‌ی کارام می‌رسیدم، اون‌وقت می‌تونستم هورم بیارم این‌جا. دل‌م ساز زدن می‌خواد الآن. فضایِ عجیبیه، نه؟


برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]
ف. میم
۰۶ مرداد ۲۳:۳۷

سلام.

دیگه انگار بعد انتشار پست بعد، یه جورایی وقت این یکی تموم شده ولی خب می‌خواستم بگم منم با حرف آقا مهدی موافقم. 

 

و ماجرای دلتنگی برای آینده یه جورایی من رو یاد فردا سراغ من بیا می‌ندازه. نمی‌دونم چرا. 

 

و منم دلم برای هور زدنت تنگ شده. 

پاسخ :

سلام.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)