الف.
سلام.
همیشه اینتر سوم با عذابِ اینه که باید چه کلمهای رو انتخاب کنم برای نوشتن و اکثرن هم منجر میشه به نوشتن از هماین بلایِ طبیعیِ ندانستنِ چهطور شروع کردن. بیخیال :|
عرضم به خدمتتون که الآن یکی دو هفتهای شاید هم بیشتر میشه که پرچکوهم. میدونستم که قرار نیست چیزی مطابق میل من پیش بره، برای هماین خیلی از بارهام رو کم کردم، چون برام قابل پیشبینی بود که قراره اکثر برنامههام انجام نشه. خب به هر حال آدم کونِ گشاد خودش رو بهتر از هرکسِ دیگهای میشناسه. حالا غیر از کونِ گشاد دلایل دیگهای هم هستن ولی خب برایِ خودِ من یا بقیه به وضوحِ کونِ گشاد نیستن پس همون کونِ گشاد رو به نمایندهگی از همهشون بپذیرید. مدیونید که فکر کنید من صرفِ شکوندن ادبِ حاکم، با این بار، پنج بار از کونِ گشاد استفاده کردم. نمیدونم شاید هم کردم. به هر حینِ استعمال کونِ گشاد تنها قصدم توصیفِ وضعیت بود. ولی انگار با هر بار توضیحِ بیشتر درمورد کونِ گشاد، بیشتر دارم به قضیه میرینم. برایِ بیرون کشیدنِ از کونِ گشاد میریم پاراگرافِ بعدی.
هماین الآن داشتم به این فکر میکردم که واقعن چرا کروم و تلهگرام و اینستا و حتا واتساپِ احمق رو به تَسکبار پین کردم، ولی وُرد رو پین نکردم. اُف شیاطین بزرگ بر من و کونِ گشادم. سابق براین، شاید وقتی که من بچّه بودم، علاوه بر این که غم بود که هنوز هم هست، نوشتن بود، که دیگر نیست. چرا؟ نیم نمره. جواب دیگه خیلی مستعمل شد تو این پست :|
این که میبینید من از اسمایل پوکر استفاده میکنم ولی از علامت تعجّب و اسمایل لبخند و اینا استفاده نمیکنم دلیل نشه که فکر کنید خیلی بیمخم الآن خیر. من به اندازهی همیشه بیمخم. منتها کیبوردِ لِنوجان انگشت فاکش رو قشنگ گرفته جلو صورت و خب من به این احمق چی بگم؟
میخوام از مسئلهی بسیار حیاتی مغزم که در هماین پست هم ممکنه شاهدش باشید بگم. منتها خواستم خیلی باکلاس و روشنفکر به نظر بیام گفتم از واژهی انگلیسی استفاده نکنم، و خب رفتم جستوجو کردم -بهجایِ سرچ- و معادلِ درست و حسابیای براش پیدا نکردم. به این دلیل، اینجا از شباهنگِ سابق درخواست دارم که منبعِ موثقی و دمِ دستی رو برای پیدا کردن معادل کلمات یا ارجاع دادن کلماتی که معادل ندارند معرفی بفرمایند، البته اگر همچنان بندهی باکلاس و روشنفکر را خوانندهاند.
ای بابا این نبودِ علامت تعجّب هم بساطیهها.
و شمام یادتون رفت که قرار بود از یه چیزی بگم که معادل فارسیش رو پیدا نکردم یا فقط خودم اینقدر حافظهم یار نیست؟ خب یار باش :| تا یادم نرفته بگم که مسئلهی فوق، overthinkingـه که خب نمیدونم یه مدتی هست شدیدتر از تمام عمرم همراهیم میکنه عین یک یار قدیمی و دمش گرم. بچّهی باشعوریه یه وقتایی اونقدر مسائل پرتی رو وارد افکارم میکنه که وسط زار زدن میخوام خندهم میگیره. این برنامه اَندر مزایایِ overthinking.
الآن خودتون واقفید که آخرِ پاراگرافِ قبل علامت تعجّب میخواست یا بگم؟
خودم میدونم خیلی دارم کسشر و overthinkingوار از هر دری کسشری مینویسم ولی خب الآن کنترل دستِ من نیست خب، این یارو هم هی شبکه عوض میکنه، من که اگه یادتون نرفته باشه کونم گشاده. دیگه واقعن اینجا اسمایل خنده میخواست :|
دیگه جونم براتون از خیلی چیزا میخواد بگه که آخرش هم میدونم خیلیهاش یادم میره و واقعن باور بفرمایید که من برنامهای برایِ اینقدر کسشر نوشتن نداشتم لیکن ذهنم یاری نمیکنه واقعن. فکر کنم از مراحلِ شدیدِ بیماری باشه. واقعن چی میشد اگه من بهقدر یه تراپی در هفته درآمد داشتم؟ میدونم احمقم که حاضر نیستم از خانوادهم پول بگیرم، در صورتی که ممکنه برایِ کسشرایِ دیگهای بگیرم، ولی خب خانوادهم هم اونقدری احمق هست که بگه مگه لازمه حالِ روحیِ همه خوب باشه تا زندهگی کنن؟
همچنان اینجا پرچکوهه و در حوالیِ غروب هستیم. امروزم بهتر از دیروزم بود. ولی راستش رو بخواید حتا از امروزم راضی هم نیستم. صبح هرچند ساعت یازده بیدار شدم ولی خب تلاش کردم که یک تلاشکی بکنم که زندهگیم رو از حالتِ عادیش بیرون بکشم و یه هفته که گذشتم با خودم کنار اومده باشم که منِ دیوثم برایِ چیزی که دوست داشتم یه تلاشکی کردم. لیکن از همون سرِ صُپیِ نزدیک به ظُهر که اوّل یک سوسکِ پرندهی رویِ حوله نیشم زد که جایش هنوز درد میکند بدجور... درد میکند بدجور... این برای کودوم آهنگ نامجو بود؟ آها آها هستی. داشتم میگفتم بعدش هم که اینترنت شروع کرد به گاییدنِ من. و فقط برایِ دانلود کردنِ یک قسمتِ سیصد چارصد مگی از یه سریالی که تو آرشیو اون قسمتش خراب شده بود نزدیک شیش هفت ساعت وقت صرف کردم. در همان حین نشستم به وبلاگ خوندن و اینها که سرِ ظهری محمّد زنگ زد. دیشب هم زنگ زده بود ولی من با کونِ گشاد دوباره تماس نگرفتم. با یک حالتِ عصبانی و ناراحت و اینا هی حالم رو میپرسید و من هی میخواستم از خودش بپرسم میگفتم نه من باهات کار دارم ولی حالا بذار اوّل بپرسم چهطوری و اینا و تا وضعیتِ سوراخِ کونم رو چک نکرد، ول نکرد. که بعدش اطلاع داد که آره فاطمه اون شبی پیام داده و گفته فلانی و بهمان و اینا. و بعد من شروع به این که نه من خوبم و فلان و بهمان و در همون حین فحش به جد و ننهبابایِ فاطمه که خب اگه من بخوام یه کسی یه چیزی رو بدونه خودم بهش میگم لازم نمیدونم تو برام این کار رو بکنی. و بعد که شروع کردیم به خوش و بش کردن و در اومدن از اون فضای اعترافگیری وزارت اطلاعاتی بابا اخمالو سرشو از پنجره کرد بیرون که بیا غذا بخوریم که خب اگه بخوام میآم دیگه یه دیقه امون بده و اینا. خلاصه که عرض به حضورت هیچی ناهارم ماهی داشتیم و طبیعتن سهمِ من سیبزمینی سرخکردهیِ بیشتر پخته بود که آره سالمتر هست، ولی خب دهنش خوشمزه نیست سرِ ظهری که. بعدم اومدم اینور یه تو خجالت نمیکشیِ سنگین بارِ فاطمه کردم و یه دعوایِ بگیر نگیر کردیم و اون هی معذرت و خواهی و من هی نبخشیدن و اینا که خب من اصن با این تلهگرام حال نمیکنم که حالا بخوام توش کسی رو هم ببخشم. هرچند تلهگرام رو باید پرستید، تا واتس از میدان برود.
خلاصه که روزم اینطوری ریدهش. ولی خب کیه که ندونه پشتِ همهی اینا یه کونِ گشاده. ولی خب خیلی وبلاگ خوندم و اینا و خب یه خاطراتی هم با خوندنِ یکی از وبلاگا زنده شد که من باز میگم که چی میشد که اگه یه درآمد اندازهی هفتهای یه بار تراپی داشتم. حالا علاوه بر اون پولِ سیگارمم در میاومد خوب بود. باید بگم که سیگارم هم تموم شده و الآن از نظرِ روانی علاوه بر فشارِ کونِ گشاد، فشارِ سیگار هم هست. و خب شاید شما بگید بهتر مجبوری که نکشی و فلان و بهمان. ولی خب من به شما اجازهی چنین کاری رو نمیدم چون ازتون در این باره نظر نخواستم که سیگار بکشم یا نکشم. مگه من به این که ناهار و شام چی میخورین و نمیخورین کار دارم که شما میخواین کار داشته باشین. حالا همه واسه من فکر سلامتی شدن. باید منم بیام تو زندهگیتون و چک کنم ببینم که شما هم معیارهای زندهگی سالم رو رعایت میکنید یا نه؟ که اگه من کوچکترین چیزی پیدا کنم مسلمه که چوب میکنم تو آستین طرف تا تو جایِ دیگهش نکرده باشم :|
دیگه جونم براتون بگه که خیلی زیادی گفتم براتون. در نهایت این که ماتحت گشاد و دل آزرده.