صفحه‌ی 296 - بالایِ منبر رفتن

الف.

 سلام.

  بذارید براتون از یکی از کشفیات زنده‌گی‌م بگم. کشفی که چند وقته دارم متوجّه‌ش می‌شم و به زبون‌ش می‌آرم. بی‌این که حتا دلیلی براش داشته باشم یا بتونم اثبات‌ش کنم، امّا می‌دونم از جایی که می‌آد که آدم فکر می‌کنه حقایق‌ش اون‌جان. منظورم اینه که خب شاید اشتباه کنم و اصلن غلط گُه بخورم، ولی خب خودم با خودم روراست‌م که فکر می‌کردم درست دارم می‌خورم. به برکتِ سر سفره‌ی شما قسم.

  و آن حقیقت، و آن کشف، جز این نیست که غم، موهبتی‌ست بزرگ بسیار بزرگ‌تر از آن‌چه فکرش را بکنی. هرچه‌قدر که با خودم کلنجار می‌روم و هی درونِ این ذهنِ کوچکِ خالی‌م می‌چرخم جز این نیست. غم بد نیست. غم نیازیه مثلِ همه‌ی نیازهایِ دیگه. غم مثلِ آبه. نمی‌دونم چرا ولی حس می‌کنم مثال بسیار زیباییه. فکر کنم برای درکِ زیبایی‌ش باید سیالات رو توی انیمه‌های میازاکی بررسی کنید تا بفهمید. غم مثلِ آبه و بس. و عشق و علاقه و خواستن شاید آتش. همه‌ی ما می‌دونیم که احساسات‌مون از حدودِ خودش خارج می‌شه. می‌ره و می‌ره و می‌ره. احساساتِ خوب و دوست داشتنی‌مون مثلِ کالیسفرِ قلعه‌ی متحرکِ هاوله. امّا گاهی از حدود خودش خارج می‌شه. شروع به آسیب زدن می‌کنه، بی‌فایده می‌سوزانه. آتش اجاقی که خونه رو می‌سوزونه. آب نیازه. دردناکه و غم‌باره خاموش کردن آتیش، اگه خودت جزوی از آتیش باشی، ولی نیازه. بگذریم از این امر که هرچیزی زیادی‌ش اسهال می‌آره. ولی خب باید بپذیریم که ما از اوّل کودکی‌مون این‌قدر که در موردِ بدیِ غم شنیدیم و هرگاه که غم‌گین شدیم موردِ توبیخ قرار گرفتیم که نیازه به خودمون یادآوری کنیم که غم در اصل چیز بدی نیست، مثلِ همه‌چیز. با آرامش غم‌گین باشیم.

پ.ن و چه بگویم از زیبایی‌هایِ میازاکی؟ زیبایی یک رویا رو به طور حقیقی در کارهاش می‌تونید ببینید.


برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)