صفحه‌ی 290 - چون است!

الف.

 سلام.
  معدلِ این ترم‌م به پونزده‌ هم نرسید و این افتضاحه. چون با خیالِ خوشِ من، که قرار بود دانش‌گاه تهران درس بخونم، با این وضعیّت، معدّل‌م توی تهران خیلی کم‌تر از این هم می‌شد. حالا فکر کن که من تمامِ تصوّر جدیدم رو روی این گذاشتم که از این خراب شده‌ای که همه‌ش حال‌م رو بد می‌کنه (تا اون‌جا که کاملن برای خودکشی مصمّم می‌شم و انجام‌ش می‌دم!) می‌تونم برم. امّا چه‌طوری؟! اگه قرار باشه از این‌جا انتقالی بگیرم به یه دانش‌گاه به‌تر، که من جایی جز تهران یا هنر سراغ ندارم (اگه باشه هم، به تصوّرِ من مناسب نیست، چون تو تهران واقع نشده!)، باید معدلِ کوفتی‌م بیش‌تر از این باشه، خیلی بیش‌تر از این. و من کی باید درخواست این انتقالی رو بدم؟! حدود اردی‌بهشت! دیگه بخوره تو اون سرم.

  امّا آیه‌ی یأس نخونم دیگه. این ترم باید خودمو جمع کنم. برای هم‌این خونه گرفتم. هرچند شاید اوضاع خیلی خوب نباشه، ولی از خواب‌گاه به‌تره. دیگه مجبور نیستی هرشب بین وسوسه‌ی مافیا بازی کردن یا نکردن، یا گل کشیدن یا نکشیدن فکر کنی. راحتی. خیلی‌ راحت‌تر می‌تونی تصمیم بگیری که کی چی‌ کار کنی. البته این مزیّت‌ها، معایب خودش هم داره مسلمن. ولی خب تا جایی که می‌شه باید بیش‌ترین بهره رو برد دیگه. غیر اینه؟!

  برای این ترم سیزده واحد بیش‌تر برنداشتم، ینی تا هیفده واحد می‌شد که بردارم. ولی خب همه‌ی ظرفیتا پر بود، بعضی از بچّه‌ها بیش‌تر از چهارتا به‌شون نرسیده بود، نمی‌دونم! این سامانه‌ی انتخاب واحد و اینا دیگه چه کس‌شریه آخه؟! به هرحال سیزده واحد برداشتم درصورتی که فکر کنم مینیموم حداقل باید چهارده واحد برداری. من هیچی از این قواعد مسخره‌ی دانش‌گاهی نمی‌دونم. نهایت دو واحد دیگه بردارم. سرم خلوت باشه می‌تونم خودمُ قوی‌تر کنم، بیش‌تر به کارام برسم و از درس‌ها نمره‌ی به‌تری بگیرم.

  دارم سعی می‌کنم که سیگارم رو کم کنم. دو روزه که روزی یه نخ کشیدم. راست‌شو بخواین زیاد به خاطر ضرر و زیان‌ش هم نیست، چون من سیگار کشیدنو دوست دارم، خیلی زیاد هم. امّا خب دیگه دوست ندارم که سیگار آشغالی مثل مونت‌کارلو بکشم و این‌جا هم سیگار خوب گیر نمی‌آد. پس ترجیح می‌دم کم بکشم، این‌طوری سینه‌م یک‌م از دود خالی می‌شه، کیف‌ش هم بیش‌تره:)

  شبایی که نمی‌خوابم رفلاکس معده دهن‌مو صاف می‌کنه. از این بابت که توی این وضعیّت نخوابیدم، خوش‌حال‌م. از ام‌روز می‌رم ورزش و حال‌م از اینی که هست به‌تر می‌شه.

  کلّی کار دارم که باید بکنم، از نوشتن دوباره‌ی فیلم‌نامه‌ی ویکتوری بگیر که خودش، شروع مرحله‌های بعدیِ کاره، تا کلّی کار نیمه‌تمومی دارم یا کارهایی که باید شروع می‌کردم، یا باید شروع کنم و اوووف نگم براتون. امّا خب من در این روز چند روز اخیر چون کردم؟! هیچی نشستم صب و تا شب، شب تا صب، غیر از مواقعی که خواب‌م یا غذا می‌خورم، وب‌لاگ خوندم. نزدیک یه هفته بود که اینوریدرم رو ول کردم بودم به امون خدا، و حالا که دوباره برگشته بودم نمی‌خواستم حتا یه دونه پست رو از دست بدم، که فکر کنم واقعن هم این اتّفاق نیوفتاد. تنبلی بد دردیه! نه؟!
  این روزا خوش‌حال‌م و حال‌م خوبه، واقعن می‌تونم بگم که حال‌م خوبه! امّا خیلی وقتا پیش می‌آد که یهو شروع می‌کنم به ترسیدن، معمولن با یه اتّفاق بد متوسط یا کوچیک. می‌ترسم، به شدّت هم می‌ترسم. یهو علائم برگشت حالِ بد رو توی خودم می‌بینم. امّا خب اگه قراره که برنگرده، خودم نباید راه‌ش بدم درسته؟! خب راه‌ش نمی‌دم:) حدِّاقل سعی می‌کنم! این کار رو که دیگه می‌تونم بکنم!

  خیلی راجع به موضوع پستِ قبل فکر نکردم، امّا الآن دیگه چندان میلی به آشکار کردن حقیقت پیشِ پدرم ندارم. یه مودی بود که گذشت. شاید راه درستی بود، نمی‌دونم و انکارش هم نمی‌کنم. ولی دیگه چنین حسی ندارم. شاید دفعه‌ی بعدی که این حس اومد سراغ‌م، این کار رو کردم. خیلی نمی‌تونم دیدگاه منطقی داشته باشم و خب خدا رو شکر که هیچ‌کس هم نیومد و نظر خاصی نداد در این زمینه، به غیر از فاطمه‌ی عزیزِ عزیز، که خب خودم قبلن در این مورد باهاش صحبت کرده بودم!

  کلّی حرف‌های دیگه مونده که می‌تونم بنویسم، ولی خب بسه. به نظرم باید یک‌م باید منسجم‌تر و درست و درمون‌تر بنویسم. از الآن می‌دونم که پستِ بعد در رو چه موردی می‌خوام بنویسم، و خب اون مثل این ریخته و پاش و قِی کردن یه عالمه فکر تو هم نیست! حدِّاقل سعی می‌کنه که نباشه، سعی که می‌تونه بکنه؟! :d

 تمامیما!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]
دُردانه ⠀
۱۱ بهمن ۱۰:۱۸

انقدر از خوندن پستت و دیدن بعضی واژه‌ها به شگفت اومدم که حرفم یادم رفت. می‌گم می‌دونی اینوریدر به‌روز شدنِ بلاگ‌اسکایی‌ها رو نشون نمی‌ده دیگه؟ بلاگ‌اسکایی داری تو وبلاگ‌هات؟

پاسخ :

سلام.
از چه‌ها به شگفت اومدی شباهنگِ سابق؟!

از اون‌جایی که توی دو ماه اخیر هیچ‌ وب‌لاگی از بلاگی اسکای نخوندم، می‌تونم بگم که نمی‌دونستم، ولی فهمیدم! حال چون کنیم دیگر؟! :(
ف. میم
۱۱ بهمن ۱۰:۴۷

سلام. 

...حال بستان ای باد نو بهاری:)

می‌دونی من فکر می‌کنم که ای بسا بهتر که تصورمونو روی چیزای عینی، یا خیلی نزدیک به عینی شدن بذاریم. نمی‌دونم یهو به ذهنم رسید! حالا باید بیشتر فکر کنم و حرف بزنیم.

منم حتی بابت بیرون اومدنت از خوابگاه خوشحالم ( نمی‌دونم کدوم یکی از حرفامو شنیدی؟ کدوم تکراریه کدوم نیست؟:)) ) ولی حقیقتن من که باید خوشحال باشم. 

حذف و اضافه رو ولی اگه بگم باز می‌تونی  شاتگانت رو در بیاری:))

ولی ببین عمیقن عمیقن خوشحالم که راهش نمی‌دی. این طوریه که منم ازش انرژی می‌گیرم. و حالا که این نیروی محرکه رو داری  به نظرم باید پاشی واقعن با شروع کردن کارات درو ببندی پسرجان. فرهاده که خیلی با واقع‌گرایی می گه خیال خوبی بدی رو از بین نمی‌بره؟ (فکر کنم دارم جا به جا می‌نویسم!) ولی به هر حال. اینا.

نوشتن رسمن وسیله‌ی جدایی این اختلاط وحشتناک فکراست. و یه وقتایی به خاطر همین آرام کننده‌ست. :) 

 

همینا. و باورت می‌شه که این دفعه حدس زدم پست گذاشتی، من که همیشه غافلگیر می‌شدم؟ 

 

- 🌻

 

پاسخ :

سلام.

جا دارد به سانِ برره‌ای ها بگم، ها اینی که وَ گفتی ینی چِه؟!
شما نباشی، که باشه؟!
کیچیک (آماده‌ی شلیک!)
فرهاد شعری از شکسپیر می‌خونه که می‌گه نه هرگز، خیال‌ِ خوشی‌ها، درمان بدی‌ها نیست. یواش یواش دیگه بچّه. یهو تند رفتن باعث می‌شه خراب بشه.
شاید هم می‌شد که به‌تر از این باشه؟!

من که همیشه معلومه کی‌ها پست می‌ذارم!

گل برای گل:)
دُردانه ⠀
۱۱ بهمن ۱۴:۰۸

واژه‌هایی مثل گل، سیگار، خودکشی، چهارده

 

باید فید مصنوعی درست کنی. بند دوازدهم پست آخرمو ببین به‌علاوهٔ چهار تا لینکی که تو همون بند گذاشتم.

پاسخ :

:)) معلومه که پستایِ منو نمی‌خونیا شباهنگِ سابق! دو موردش تو قبلیا بود!
حالا واقعن باید مینیموم چهارده واحد برداشت یا نه؟!

و این‌گونه شباهنگ سابق، وب‌لاگِ خودش را، پای پست‌های پر مشتریِ بنده تبلیغ می‌نماید:)) ممنون. سرفرصت می‌خونم‌شون!
دُردانه ⠀
۱۱ بهمن ۱۴:۲۳

نه می‌خونم. تو پست قبلی هم شگفت‌زده شدم، ولی یه جورایی اغماض کردم و ندید گرفتم به خیال اینکه دیگه تکرار نمیشه :))

 

آره هر معدلی یه محدودیتی برای تعداد واحد داره. ولی معدل کل ملاکه نه معدل ترم قبل.

پاسخ :

حالا دیگه، بیا دوست باشیم:)

فکر کنم اشتباه متوجّه سؤال‌م شدی! می‌گن هر دانش‌جو توی هر ترم، حداقل باید چهارده واحد برداره؟ درسته؟!
دُردانه ⠀
۱۱ بهمن ۱۴:۴۵

آهان. حداقلشو نمی‌دونم چنده. یادمه یه ترم می‌خواستم دو تا درسو حذف کنم گفتن نمیشه چون باقیمانده‌ زیر حداقل میشه. یادم نیست چند واحد بود. تو آیین‌نامه دانشگاه نوشته.

پاسخ :

من آیین‌نامه از کجا بیارم حالا!

با عنایت به حضرت گوگل انگار مینیموم 12 واحده! نی‌دونم. بعدن از آموزش می‌پرسم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)