برف
دیشب که برای اصلاح نمودن مویم رفته بودم سلمانی، برفکی، نمنمکی میبارید،
و من عاشق برف در خوشحالی تمام در حال بریدن پوست خود بودم که گنجایشم زیاد شود!
پاشیدن برف توی چشمهای چه لذتی ناگفتنی داشت!
و من میدانم که دوچرخهام هم از این ماجرا خوشحال بوده و مرا میبخشد که بهجای گرفتن پنچریش فقط بادش زدهام.
دوستت دارم دوچرخه کوچولو، خیلی بیشتر از برف!