صفحه‌ی 110

*/ به نام تیزر، مثلن/*

به نام خدا.

  «یک دیوانه‌خانه با دیوانه‌هایی دوست داشتنی! دیوانه‌های دیوانه، دیوانه‌های روانی. شاید که ناراحت شوند و شوید، ولی، دیوانه‌اند، دیوانه‌اید، دیوانه‌ایم... . شما عاقل را پیدا کن در این دیوانه بازار... در این شهر‌های شلوغِ پر از دیوانه، عاقل را پیدا کن!... .»

  وقتی به خیابانی می‌رسی که پر است از بانک و مرکز خرید و عابر بانک، یعنی به جای خوبی رسیده‌ای. پس هرچه ازهدف‌ت دورتر شوی به‌تر است برای دیوانه بازی! «اِ این بانک که توی مسیر همیشه‌گی نبود، یعنی اصلن به این بانک نمی‌رسیدیم!... کوچه‌ی چند؟؟؟ 47. آقا نگه‌دار پیاده می‌شم، آقا نگه دار بیش‌تر از این مزاحم نمی‌شم!»«می‌شود تا رسیدن به آن‌جا کمی‌ خوش گذراند، آن هم به راحتی... فقط کافی‌ست صاف بچینی‌شان تا بعدن به حساب‌شان برسی.... اوووووف این همه کوچه.... .» به کوچه‌ی 8 می‌رسی و آن تابلوی گنده:ساختمان سلامت! «سلامت؟؟؟ کجا آدم عاقل پیدا می‌شود؟کجا آدم سالم پیدا می‌شود؟ آدم سالم نیست، آن وقت ساختمان سلامت! واقعن؟.... همه دوانه‌ایم...» در کوچه باز تابلوی دیگری‌ست، کوچک‌تر: سلامت، جلوی ساختمانی‌ست دو طبقه. «هههه سلامت» داخل که می‌شوی تنگ و خفه کننده با پله‌های... «پله‌های کم‌تر=ارتفاع پله‌ی بیش‌تر=پله‌های نا استاندارد.» می‌رسی به در سبز رنگ بسته در زمستان‌ها!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)