صفحه‌ی 169

*/من، نامقاوم/*

به نام خدا.


  سلام. من کلن آدمِ مقاومی نیستم. در هیچ عرصه‌ای مقاوم نیستم زیاد. زود پای‌م را پس می‌کشم. برای هر چه که باشد و اصلن به هر کس که قول داده باشم. باز هم کمی استقامت می‌کنم، بعدش ول‌ش می‌کنم! حالا می‌خواهد این قول به پدر باشد، یا به امامی که نمی‌شناسم‌ش یا به خدای‌م یا اصلن به خودم! 

  تابستان که بود، و محمدعلی آمده بود و پرچکوه، وقتی وضعیت نمرات خودش و خودم را گفت و شنید (البته زیاد بد نیست ها!!) گفت که بیا ام‌سال به‌هم قول بدیم که بخونیم! ولی من رد کردم! و گفتم که به‌ترین قولِ آدم به خودشه یا خدای‌ خودش!حالا وقتی من نمی‌تونم به قولِ خودم به خودم عمل کنم، به نظر تو می‌تونم به قولی که به تو دادم وفا کنم؟ واقعن چرا من و ما این‌جوری هستیم؟

   مثلن ما یک کارِ بد انجام می‌دیم. بعد به یکی (حالا هر کی) قول می‌دهیم که دیگر نکنیم تکرار کارمان را!حالا چه می‌شود که دوباره تکرار می‌کنیم کارمان را؟ عادت و عادت و عادت! مثلن هم‌این ام‌سال من هم‌راه خودم، مسواک‌م را هم برده بودم پرچکوه، ولی خب از سرِ عادت مسواک نزدن، هی تنبلی‌م می‌آمد که مسواک بزنم! و خب ته‌ش هم نمی‌زدم! وقتی مهدی آمد شروع کرد به مسواک زدن و یاری‌ام هم کرد در این راه که بزنم مسواک‌م را (به زور! یادآوری می‌کرد!). در نهایت هم پیش‌نهاد یک چک‌لیست را داد که کار‌های روزانه‌م را بنویسم و خب واقعن جواب هم داد. الان من از بیست و چهار روزِ ظرفیتِ چک‌لیست‌م، فقط سه روزش را به دلیل جا‌به جایی نتوانسته‌ام مسواک بزنم!

  البته خودِ چک لیست، نه کمکی به من و نه شما، نمی‌کند!  ولی اگر خودتان بخواهید کاری را بکنید و مداومت هم بورزید و خودتان را موظف به انجام دادن کاری مثلِ مسواک زدن بدانید، خوب قطعن یک چک لیست خوب می‌تواند کمک‌تان کند و به‌تان یادآوری کند که چه کار‌هایی را نکرده‌اید و شما باید حتمن آن‌ها را انجام بدهید! شما وقتی روحیه مقاومت را در خودتان به وجود بیاورید، آن موقع‌است که در سختی‌ها هم صبور خواهید بود و به راهِ‌حلی برای حل مشکل‌تان می‌اندیشید!

  سختی مقاومت در کار‌ها برای این است که دارید با خودتان می‌جنگید! و هم‌این جاست که موضوع را سخت می‌کند. شما با خودِ تنبلِ عادت‌دار به‌کارتان یا با خودِ تنبلِ عادت‌ندار به کارتان می‌جنگید قطعن باید خودتان را بکشید و یک خودِ قویِ عادت‌دار یا یک خودِ قوی عادت‌ ندارِ جدید پدید آورید. به هم‌این راحتی؟ هم‌این‌طور که جلو می‌روید، کم کم به جایی می‌رسید که دیگر نکردن کاری که می‌خواهید بکنید و نمی‌توانید برای‌تان سخت می‌شود یا کردن کاری که هر روز می‌کنید و می‌خواهید نکنید برای‌تان سخت می‌شود. مثلن شما اگر در ابتدا، مسواک زدن برای‌تان یک کارِ سخت و کسل کننده‌س، در طی یک فرآیند سخت و پیچیده در بدن‌تان و مغزتان تبدیل به آدمی می‌شوید که مسواک نزدن برای‌تان سخت و اذیت کننده خواهد بود و اگر یک مرتبه عقب‌ش بیاندازید، احساس یک خلأ خواهید کرد. همه‌ی این‌ها را خودم می‌گویم و باید به‌شان عمل کنم، ولی خب نمی‌کنم. باید بکنم! مثال‌های زیادی در این زمینه می‌شود زد یا انرژی زیادی می‌شود ارسال کرد، مثل هم‌این متن که سعی کرده‌ام امید‌وارانه و انرژی‌بخش باشد، ولی این انرژی و امیدواری  به کمک‌تان نخواهد آمد، مگر این که خودتان بخواهید. پس هم‌این الان بلند شوید و بروید یک کاغذ بردارید و کار‌های روزانه‌ی‌تان را روی‌ش بنویسید (خیلی کمک می‌کند!) و حتمن در آن، یک کلمه یادتان نرود، چک لیست!

چهارشنبه/یکِ/مهرِ/هزار و سی‌صد و نود چهار

    

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 168

*/ساخت یک خانه‌ی ایده‌آل/*
به نام خدا.


  سلام. می‌گویند که:"هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." ولی خب ما که در هیچ‌جا به آرامش نرسیده‌ایم، به‌تر نیست ابتدا به دنبال آرامش باشیم و بعد به دنبالِ خانه‌ی ایده‌آل‌مان؟ از آن جایی که من کمی عجول‌م و این متن‌ هم قرار نیست درمورد آرامش حرف بزند و می‌خواهد از خانه‌ی ایده‌آل بگوید، پس می‌نویسم. ولی تکرار می‌کنم که:"هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." 
 
  اولین گام برای ساخت خانه‌ی ایده‌آل. یافتن چیز‌های آرامش‌بخش مورد نیاز خودت و هم‌خانه‌های‌ت! (هم‌سر و فرزندان یا پدر و مادر یا دوست) مثلن رنگِ فیروزه‌ای به من آرامش می‌دهد، پس اگر می‌خواهم در خانه‌ام اتاقی مخصوصِ خودم داشته باشم، به‌تر است که به رنگ‌ِ فیروزه‌ای باشد. علاوه بر یافتن چیزهای آرامش‌بخشِ خودمان و هم‌خانه‌های‌مان،‌ باید به دنبال چیزهایی که مخل آسایش‌مان هم هستند بگردیم! مثلن من در موقعِ نوشتن، به سر و صدای زیاد اصلن علاقه ندارم و آرامش من را به هم می‌زند، پس باید اتاق کاری که در خانه‌ام برای خودم در نظر می‌گیرم،‌ دارای عایق صدا در دیوار‌ها‌ی‌ش باشد و غیره و ذلک!
  گامِ دُوُم: کوچک‌سازی و بهینه‌سازی باید سعی کنید هرچه که مورد نیازتان است را فراهم کنید، ولی در کم‌ترین فضایِ ممکن! مثلن من یک اتاقِ خواب نیاز دارم و هم‌این‌طور یک اتاقِ کار که هر کدام باید ساختار‌های خاصِ خودشان را داشته باشند. خب در این‌صورت حتمن لازم نیست که دو عدد اتاق بزرگ برای این کار صرف کنم. کافی‌ست که یک اتاق را کمی از حدِ معمول بزرگ‌تر بسازم و بعد با کمک دیوار‌های متحرک که می‌چسبند به دیوارِ قبلی (دو جداره!!!) هر وقت نیاز داشتیم، می‌توانیم که دیوار متحرک را از کنار دیوار دیگر جدا کنیم و تا وسط اتاق یا هر چه قدر که خودمان می‌خواهیم، به سمت بیرون بکشیم این‌طوری اتاق‌مان نصف می‌شود و می‌شود که با کمی تلاش ساختار‌های مناسبِ خودشان را فراهم بیاوریم. حالا اگر بخواهیم کمی در جا بیش‌تر صرف‌جویی کنیم چه؟ می‌توانیم، همان دیوار متحرک را از جنس کمد بسازیم! در این صورت هم جایِ کم‌تری مصرف کرده‌ایم و هم‌چنین نیاز به خرید کمد هم نداریم. اگر دقیقن متوجه منظور من نشده‌اید، می‌توانید با کمی سرچ در موردِ اسمال‌هُوس و روش‌های مصرف بهینه‌ی مکان متوجه بشوید! در موردِ مصرفِ بهینه و سبز هم می‌توانید کارهایی صورت دهید. مثلن اگر خانه‌ی‌تان شیروانی دارد، شیروانیِ خانه‌ی‌تان را از جنسِ صفحات خورشیدی بسازید! بعد همه‌ی بهینه‌سازی و روش‌ها و ایده‌های‌تان روی کاغذ به صورت نقشه رسم کنید و  باز هم بهینه‌سازی! هم‌این‌طور ادامه بدهید تا هم ساخت خانه‌ی‌تان مشکلاتِ زیادی ایجاد نکند و هم خرج کم‌تری روی دست‌تان بگذارد! 
  گام سِوُم: ساختن! سعی کنید، خانه‌ی‌تان را خودتان و با دست‌هایِ خودتان و کمکِ دیگران بسازید تا هم قدرش را بیش‌تر بدانید و هم اطلاعات و مهارت‌ها‌ی‌تان در این زمینه‌ها بالا برود. نه این که نقشه‌ی خانه‌ی‌تان را بدهید دست یک مهندسِ تازه‌کار و کارگران که بسازند برای‌تان، حداقل در آن زمان دیگر نباید توقع داشته باشید که کار، آن‌جور که می‌خواهید، خوب و بی‌نقص و کم‌خرج و زود پیش‌برود! شما حتمن باید بالایِ سرِ کارِ خانه‌یِ ایده‌آل‌تان بمانید تا کار همان‌طور که می‌خواهید پیش برود. 
  گامِ چهارم: چیدمان! در گام دوم شما باید علاوه بر طرحِ خانه، یک طرحِ کلی‌نگر از دکور و چیدمانِ خانه‌ی‌تان هم داشته باشید.در این زمینه می‌تونید از متخصصان چیدمان هم کمک بگیرید! سعی کنید در هر زمینه تحقیقِ کافی رو به عمل بیارید، سعی نکنید که به‌ترین چیدمان را در هر سطح داشته باشید، بلکه‌ کافی‌ست به‌ترین چیدمانِ موردِ نیاز خودتان را داشته باشید. البته این جمله در همه‌ی زمینه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد و نه فقط در چیدمان!!!
  گام پنجم، آخر: استفاده از خانه و آرامش گرفتن از خانه و هم‌خانه‌های‌تان. هرچند که هیچ چیز به طورِ کامل خوب نیست ولی می‌شود تا جایی که می‌توان بیش‌ترین بهره‌ را در هر زمینه‌ای برد.
نکته‌های قابل توجه:" هرکجا که بشود با آرامش خاطر و راحتی زیست، به‌ترین مأمن و خانه است." / به‌ترینِ موردِ نیازتان را بسازید / تا می‌توانید از شیوه‌های کم مصرف‌تر با بازده بیش‌تر استفاده کنید.
گامِ صفر: تهیه‌ی پولِ مورد نیاز خانه‌ی‌تان!
گامِ منفی یک: اگر پول ندارید، سعی کنید، در خانه‌ی‌ خودتان به آرامش برسید.
چهارشنبه/یکِ/مهرِ/نود و چهار
تمام.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۶ ]

صفحه‌ی 167

*/خلاقیت و مدرسه/*
به نام خدا.


  سلام. من خدا را شکر تا به حال به کشورهای خارجه سفر نداشته‌ام و خبری از مدرسه‌ها‌ی‌شان ندارم. ولی، از ایران هرچه بگویم کم، گفته‌ام! خلاقیت و مدرسه در ایران، دو کلمه‌ی کاملن متضادند! انگار که اصلن کنار هم نمی‌توانند باشند. در مدرسه‌های ایرانی چیزی به نام اتاق فکر در خودِ هیئت مدیره وجود ندارد. من چشم‌م آب نمی‌خورد که توی بخش‌های بزرگ‌تر مثل آموزش و پرورش هم وجود داشته باشد. چه برسد به این که دانش‌آموزان بتوانند خلاقیت به خرج دهند. معلمان محترم می‌آیند تویِ کلاس و یک‌ریز شروع به حرف زدن می‌کنند و اجازه نمی‌دهند لحظه‌ای دانش‌آموز بیاندیشد. مسئله را می‌گویند و قبل از گذشت چند ثانیه جواب را و روش جواب را هم می‌گذارند کفِ دست‌ت. مثلن درسِ دینی، مهم‌ترین درسی‌ست که به عقلانیت اهمیت می‌دهد! بعد معلمان‌ش کسانی هستند که یک ریز یا چرت و پرت می‌گویند یا سوال! نمی‌گذارند دانش‌آموزی که با او مخالف است، دست‌ش را ببرد بالا  و نظرش را بگوید. حالا بی‌خیال. دینی مهم‌ترین درسی که برای آینده‌ی عقاید دانش‌آموزان و کشورست؟ درست! آیا مهم‌ترین درس به نظر شما، باید از نظر دانش‌آموزان یک درس حفظی به شمار بیاید؟ به نظر شما آیا مهم‌ترین درس که در آینده روی خلقیات دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارد باید درسی باشد که نمی‌شود از رویِ راحتیِ آن هیچ‌چیز فهمید؟ حالا شما بیا هی ضریب و نمره را ببر بالا؟ افاقه می‌کند مگر؟ ته‌ش چه؟ وقتی دانش‌آموز هیچ چیز نمی‌فهمد، ته‌ش یکی خواهد شد مثلِ من. منی که حتا سَر و سِر خودم را هم نمی‌دانم! که مانده‌ام بی‌فایده! باور کنید یا نکنید، آن زمان که مدرسه نبود یا درسِ دینی‌ای به این صورت وجود نداشت اعتقادات مردم بسیار قوی‌تر از کنون و آینده بود و خواهد بود.
  و چه فرمول‌هایی که نباید حفظ کرد، و فکر کنیم که اگر این با آن واکنش پیدا کند چه خواهد شد؟ در صورتی که می‌توانیم خیلی راحت برویم در آزمایش‌گاه یا حتا گاهی آزمایش‌گاه را بیاوریم تویِ کلاس و بگوییم پسرجان یا دخترجانِ عزیز، اگر این را بریزی در آن، منفجر می‌شود! تا دانش‌آموز فکر نکند به دروغ‌گویی معلم!
  در مدارس ایرانی حتا در تنبیه‌ها هم خلاقیت به خرج داده نمی‌شود. در وضعیت فوقِ نرمال‌ش اگر تنبه‌بدنی نشوی و یا اخراج از کلاس و هم‌این‌طور تحقیر، فوق‌ش می‌گویند، این امتحان را کم شده‌ای، از روی‌ش ده بار بنویس بیاور. حتا خیلی ساده نمی‌گوید که بیا حالا که کم شده‌ای، تا جایی که درس داده‌ایم را بخوان که بپرسم. ( و چه پرسش‌های افتضاحی!). یا برو هم‌این مبحث را که کم شده‌ای، خلاصه‌ی مطلب‌ش را در‌بیاور هفته بعد بیا توضیح بده، یا مثلن دادن یک پرو‌ژه‌ی عملی تحقیقاتی به دانش‌آموز. چه عیبی دارد مگر؟
  نمونه‌ی بارز دیگری از بی‌خلاقیتی: مفتضح‌ترین درسِ تاریخِ ایران، پرورشی! نمی‌گویم معلم بیاید به شخصه خلاقیت را آموزش بدهد، که البته بد هم نیست! ولی خیلی عالمانه می‌تواند از شیوه‌های مطالعه‌ی کتاب بگوید یا شیوه‌های موثر برنامه ریزی! در ایران فوقِ فوق‌ش خیلی کار کرده باشند می‌آیند درس را مهم جلوه می‌دهند و می‌گویند کلاس آزاد، دانش‌آموزان پروژه‌ی تحقیقاتی بیاورند و کاربرد معلم هم آن وسط یا کشک است یا پذیرش و ردِ تحقیقات! در غیر این‌صورت، یا معلم‌ها می‌آیند و محترمانه وِر می‌زنند و یا کلاس را ول می‌کنند دست بچه‌ها که هر غلطی که می‌خواهند بکنند ولی خفه‌خون بگیرند که آبروی معلم نزدِ دیگر اساتید و معاونان و ناظم نرود.
  وضعیت مدرسه‌های ایران به قدری خراب است که دانش‌آموزا را طوری بار می‌آورد که اگر معلم بخواهد پرسش داشته باشد در یک جلسه و یا امتحان بگیرد، هزار جور آرزوی مرگ و تصادف می‌کند برای‌ش که فقط و فقط نیاید سرِ کلاس. یا مثلن هم‌این کلاس‌هایی که معلم‌ش به دلیلی نمی‌تواند حاضر شود، مدیر و معاونان یک خلاقیت خرج نمی‌دهند برای‌ش، در صورتی که خیلی راحت می‌شود برای‌ش کاری کرد، ولی خب چه؟
  حرف زیاد است درباره‌ی مدرسه‌های ایران و رابطه‌ش با خلاقیت و صد البته حرف درباره‌ی خودِ مدرسه‌های ایران و ایرانی جماعت و اصلن خودِ ایران زیاد است. به هر حال باشد که بیاندیشیم و گرنه،
خانه از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟

وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟

در چَنْبَرِ چرخ جان چندین پاکان،

می‌سوزد و خاک می‌شود، دودی کو؟
خیام.

سعی خواهم کرد که بازهم در موردِ این مضامین حتمن بنویسم، تا ایران، به دستِ هم‌این ما ساخته شود!
صبحِ چهارشنبه/یکِ/مهرِ/نود چهار

پ.ن:
+ ام‌روز ساعتِ سه‌ی بعد از ظهر و یا فردا، جمعه، ساعت نه صبح! شبکه‌ی مستند. "مشقِ شب" کارِ "عباسِ‌کیارستمی"/ هرچند که به نظرِ مهدی، تفتیشِ عقاید کودکان بود و واقعن بعضی جاها روی مخ می‌رفت ولی خب جالب بود. و اوسط یا اوخرش یک مردی می‌آید و حرف‌های خوبی می‌زند!!!
+ ده ایده برای به‌بود مدرسه: 1.نابودیِ کامل مدرسه 2.تعویض کلی روش‌های تدریس و معاونت و مدیرت و حتا وزارت! 3.وارد کردن خلاقیت به مدرسه 4.حذف کامل موجودی به نام معلم 5.تقلید از شیوه‌های مدارس فرنگ و بومی‌سازی‌شان! 6.آموزش مفاهیم و  فرامین و فرمول‌ها (واقعن می‌خواستم به وزن دوتای قبلی بیاورم فرمول‌ها را ولی نشد!/فرامیل!) با استلال‌های قوی و آزمایش 7.گوش‌کردن و ایده برداری از ایده‌های دانش‌آموزان(هرچی دانش‌آموز بگه!) 8.حذف کلی مواد زائد درسی و آموزش مفاهیم اساسی و مورد نیاز دانش‌آموزان 9.مدرسه در خانه با آموزشِ صحیح دادن به والدین برای آموزش توسط خودشان به فرزندان‌شان 10.تبدیل چندین کلاس یک‌ پایه، به یک کلاس و استفاده از هم‌کاریِ چند معلم برای آموزَش یک درس!

تمام.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 53

به نام خدا

اشکور منطقه‌ای‌ در شمال ایران:
منطقه‌ای وسیع در شمال ایران که روستا‌های زیادی در آن واقع‌اند. و حدود مقام شش‌م را در تولید فندق ایران دارد. و فندق مانند قلب اشکور 
می‌باشد.

تاریخچه اشکور:
اشکور تاریخچه‌ی بسیار زیادی دارد که حتی به قبل از اسلام هم می‌رسد. نام اشکور از نام سلسله‌ی اشکانیان گرفته شده. در روستا‌های اشکور مقداری فلز مفرغ پیدا شده است که نشان‌گر این است که قبل از پیدایش آهن در آن‌جا تمدنی وجود داشته است. فلز مفرغ فلزی‌ست که بسیار محکم و قوی می‌باشد و اگر از آن چیزی ساخته شود قابلیت بازگردانی ندارد و دیگر نمی‌شود از آن استفاده‌ی دیگری کرد. لهجه‌ی اشکوری، لهجه‌ایست که در آن هم کلمه وجود دارد و هم تلفظ. برای این‌که مدتی در آن‌جا حکام عرب زنده‌گی می‌کرند بعضی از کلمات اشکوری از عربی گرفته شده است.

عجایب هفت‌گانه اشکورات:
اشکورات با توجه به قدمت زیاد، دارای مکان ‌های جالبی نیز هست:

1- مسجد رودبارک (معروف به آستانه‌ی هفت امام روستای رودبارک)
روستای رودبارک با روستاهای نرکی و توسه‌چال همسایه بوده و در ۳۵ کیلومتری بخش رحیم‌آباد و ۵۰ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر واقع شده است. در قرن سوم هجری قمری به دستور ناصرالحق (ناصر الکبیر علیه السلام) ابومحمد حسن معروف به حسن اطروش (از القاب امام زین العابدین) نوه حسن بن زید در روستای رودبارک مسجدی ساخته شد که بعدها این مسجد به‌نام آستانه هفت امام معروف گشته است. با اینکه هفت امام در این بقعه به خاک سپرده شده اند، اما هیچکس نبود که در آن زمان نام یکی از آنها را به خاطر داشته باشد. در داخل آستانه یک میله آهنی قراردارد که مزار هفت امامزاده را از قسمت دیگر آستانه جدا می‌کند. چشمه‌هایی نیز در پایین آستانه قراردارد که آب آن شور و برای دفع امراض از آن استفاده می‌شود.
خصوصیات ظاهری آستانه هفت امام به شرح زیر است:
فاقد صندوقچه، سه در چوبی دو لنگه در سه جهت غرب و شرق و شمال، چهار طرف ایوان، تعداد ۲۲ ستون که با آجر البرز ساخته شده است و در دورا دور آستانه، یک در دولنگه فلزی در ورودی ایوان، یک ستون چوبی در وسط آستانه و سراسر بام پوشیده از سفال است.
تخته چوب‌هایی نیز در آستانه قراردارد که برروی آنها عبارات زیر حک شده است:
ابر آمد و زار زار بر سبزه گریست بی باده گلرنگ نمی‌باید زیست این سبزه که امروز تماشا گَه ماست تا سبزه خاک ما تماشا گه کیست فی سنه ۱۲۲۳
له ملک نیادی کل یوم لدوا للموت و انبوا للخرابی [خدا فرشته‌ای دارد که هر روز ندا می‌کند: بزایید برای مردن و بنا کنید برای خراب شدن] فی سنه ۱۲۲۳
آیه وان یکاد نیز به شکل کامل به روی تخته چوب دیگری حک شده است.
درب چوبی بی بی هیبت:
درب چوبی که به بی بی هیبت معروف می‌باشد، در قسمت غربی دیوار آستانه نصب گردیده و اعتبار زیادی به آستانه هفت امام بخشیده است. تا کنون این درب دوبار توسط کسانی به سرقت رفته، ولی به لطف خدا دوباره به جای خودش برگشته است. ضمنا اهالی روستای رودبارک می‌گویند: در پایین روستا سوراخی وجود دارد که اگر موجود زنده‌ای در نزدیکی آن قرار گیرد، در اثر گاز فراوان از بین می‌رود.

2- کوه عروس و داماد روستای زیاز (واقع در قسمت شمالی سی پل از دهستان اشکور سفلی)
روستای زیاز با روستاهای آغر بن، کندسر، گرمابدشت، دیورود و سجیران همسایه بوده و در ۲۶ کیلومتری بخش رحیم‌آباد و ۴۱ کیلومتری جنوب غربی شهرستان رودسر واقع شده است. همچنین روستای زیاز، مرکز دهستان اشکور سفلی نیز می‌باشد. در شمال منطقه سی پل، کوه سنگی با شیب بسیار تند واقع گردیده است که در بالاترین نقطه آن دو مجسمه سنگی بشکل عروس و داماد قرار دارد. نقل است که در گذشته‌های دور پسر و دختری بدون اذن والدین خویش زندگی زناشویی خود را آغاز می‌کنند تا اینکه در اثر این بی حرمتی مورد عاق والدین واقع شده و در نقطه‌های که در حال حاضر به "عروس و داماد" معروف است، به شکل دو انسان تبدیل به سنگ می‌شوند. کوه عروس و داماد به واسطه اینکه در بین کوه‌های دیگر اشکور از زیبایی و شکوه خاصی برخوردار بوده و نظر هر بیننده‌ای را در حال گذر از این منطقه به خود جلب نموده و ناخود آگاه متوجه عظمت خالق هستی که باعث این همه زیبایی است، می‌نماید.

3- دریاچه روستای صمدآباد
روستای صمدآباد با روستاهای اکبرآباد، برم‌کوه، تلابنک، وگلخانی، دشتک و زراکی همسایه بوده و در ۵۴ کیلومتری بخش رحیم‌آباد و ۶۹ کیلومتری شهرستان رودسر واقع شده است. ساکنان این روستا معتقدند که نام اصلی این روستا در گذشته چیز دیگری بوده است. نقل است که در گذشته دو سید در تاریکی شب وارد این روستا شده، اما کسی حاضر نشد که آنان را در منزل خود پناه دهد تا این که سرانجام در منزل پیرزنی که تنها زندگی می‌کرد وارد می‌شوند در این هنگام آن دو به پیرزن از آب گرفتن تمام روستا خبر می‌دهند. سپس وقت موعود فرارسید و تمام روستا را آب فرا می‌گیرد. بعدها فردی به نام صمد تصمیم به آبادانی این روستا می‌گیرد. از آن زمان تاکنون این روستا به صمدآباد معروف گشته است. دریاچه‌ای نیز در اثر آب‌گرفتگی از آن زمان تا کنون برجاست که یکی از بزرگترین دریاچه‌ها و از جمله عجایب هفت‌گانه اشکور به شمار می‌آید.

4- غار وادار روستای دلیجان
روستا‌ی دلیجان با روستاهای تواسانکش و یاسور همسایه بوده و در ۴۷ کیلومتری بخش رحیم‌آباد و ۶۲ کیلومتری شهرستان رودسر واقع شده است. غار وادار، آثار آبادی و آجر‌های قدیمی در کجیل سرا ((kojil sara، آسیاب قدیمی بومی‌تله (bomeytale) از نقاط قدیمی و معروف به شمار می‌رود. غار وادار  که در مشرق روستا واقع شده، از منطقه‌ی ونکش (vanekash) شروع و تا غار وادار امتداد دارد. در فاصله‌ی این دو نقطه که به صورت تونلی زیر زمینی است، دهانه‌ی آن در منطقه‌ی وادار گشاد و پهن می‌گردد. و در حال حاضر این منطقه به صورت غار آشکار است. این غار در امتداد سر چشمه‌ی رودخانه‌ی آسمان‌رود واقع شده و از حیث قدمت دارای تاریخ دور و درازی است. و یکی از عجایب هفت‌گانه اشکور به حساب می‌آید.

5-"دار گردان رجه" روستای گیری
روستای گیری با روستاهای کیاشکول، میان‌رود و محمودلات همسایه بوده و در ۶۸ کیلومتری بخش رحیم‌آباد و ۸۳ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر واقع شده است. این روستا در منتهی الیه اشکور بالا و در پای قله معروف بزاکوه قرار گرفته است در میان منطقه زورو و قله بزاکوه، دارگردان رجه واقع شده است که استان گیلان و استان مازندران را از همدیگر جدا می‌کند. در این نقطه تصویر چند انسان که در حال حمل درخت بوده بصورت سنگ سیاه درآمده و چشمان تمامی آنها به طرف کوه بلور یا شاه سفیدکوه می‌باشد.

6- سرچشمه رودخانه آسمان‌رود واقع در روستای گیری
آسیاب قدیمی که در جنوب روستای مذکور واقع شده است، در حال حاضر متعلق به آقای کشت‌گر می‌باشد. این آسیاب شاید یکی از معدود آسیاب‌های اشکور است که هنوز هم از مناطق دور و نزدیک برای آسیاب کردن گندم مورد استفاده قرار می‌گیرد. علت اصلی برقراری این آسیاب آب فراوانی است که از دهانه یک سنگ بزرگ بیرون می‌آید که این محل سرچشمه رودخانه آسمان‌رود می‌باشد. این چشمه که معروف به آسمان‌رود بوده به علت صافی و زلالی آب به این نام معروف گشته است. و به عنوان یکی دیگر از عجایب هفت‌گانه اشکور معرفی گردیده است.

7- تونل طولانی روستای یازن
روستای یازن با روستاهای تمل، نارنه و سپارده همسایه بوده و در ۱۱۸ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رامسر واقع شده است. دراین روستا در انبار کاه شخصی به نام صدراا… یازنی یک تونل بسیار طولانی وجود دارد که به عقیده اهالی راه به جایی دارد. صاحب کتاب از آستارا تا آستارباد نیز از وجود این تونل بسیار طولانی در روستای یازن یاد می‌کند. این تونل یکی دیگر از عجایب هفت‌گانه اشکور به حساب میآید.

از کلیه هموطنان عزیز و علاقه‌مندان به زیارت و سیاحت دعوت می‌گردد، به ویژه درماه‌های اردیبهشت الی مهر ماه ( ایام خوش آب و هوا ) از عجایب هفت‌گانه اشکور و سایر نقاط دیدنی و جذاب مناطق اشکورات که دارای قدمت دیرینه پس از اسلام دارد، بازدید فرمایند.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 52

سلام. از وقتی از شمال برگشت‌م نظرات‌م خیلی کم شده اما مهم نیست برای من مهم این‌ که دارم می‌نویسم، دلیل این که نظرات‌م کم شده هم می‌دونم. یکی‌ش این که چند وقته خودم چیزی ننوشتم. حالا یه چیزی نوشتم بخونید ممنون می‌شم!

- سلام، لطفن برید با دوست قدیمی‌م یه کار خصوصی دارم. ممنون... سلام دوست قدیمی و شاید آینده می‌دونی اومدم با هم یه‌کم گپ بزنیم البته می‌دونم بایدم قبول نکنی... خیلی ممنون که قبول کردی..... ببین من می‌خوام بدونم که تو چرا با من قهری و یادت باشه که نمی‌خوام یه جواب کلیشه‌ای بدی که من باهات قهر نبودم و تو با من قهری بودی و... جواب بده و به این ور و اون ور نگا نکن لطفن... مگه قهر کردن من و تو غیر از این‌که واقعن یا اشتباهن حرفی رو از تو شنیدم که یک جمله‌ی توهین آمیز بود که به سید خودمان گفتی و من و به تو تذکر دادم که لطفن ساکت باش و با من حرف نزن تا عصبانیت‌م به خوابه و هم‌چنین اضافه کردم که:
- من از این نگران‌م یه روز چنین توهینی رو به من هم بکنی.
 بعد به خونه‌هامون رفتیم.
 فردا تو دوباره گیر دادی که:
- چه توهینی به سید (یا همان مهدی‌زاده) کرده‌ای که خودت نمی‌دانی؟
 و من هم گفتم که:
- نمی‌توانم بگویم.
 یادم هست که شیفت بعد از ظهری بودیم و داشتیم برمی‌گشتیم خانه که تو از دوباره بحث را پیش کشیدی و من هم همان جواب را دادم و تو استدلال آوردی که:
 من اگر حرف بدی هم به سید (یا همان مهدی‌زاده) زده باشم به تو نمی‌زنم.
 بعد من که دیدم بحث دارد کش‌دار می‌شود گفت‌م: مادربزرگی دارم که دعوا‌ها و جنجال‌ها وقتی می‌خواهد همه را آشتی بدهد می‌گوید: صلوات بفرست.
و  بعد سوار دوچرخه‌ام شدم سرعت به سمت خانه‌ی‌مان حرکت کردم و طوری که بشنوی صلوات فرستادم که این دعوا را از طرف من ختم شده بدانی و الخ......
فردای‌ش وقتی به سمتت آمدم دیدم داری خودت را عقب می‌کشی و الخ......
از آن زمان به بعد همه‌ش در فکر دعوای‌مان بودم. و بعد که دیدم که ماجرا ازچه قرار است دنبال دوست جدید گشتم که در هنگام نوبت اول موفق هم شدم. راست‌ش را به خواهی پسر خوبی هم بود...اما امسال دیگر نیست. از این مدرسه رفته. همین ماجرای چند روز پیش‌ (پنج‌شنبه،11/مهر/92) که نرفته از یادت که بچه‌ها می‌خواستند بیایند و ما را آشتی بدهند. آزاد آمده بود و به من گفت بود که:
مقصر کیست؟
 و من هیچ‌کدام مان را معرفی نکردم. چرا باید من و تو که دوستانی صمیمی بودیم بر سر یک دعوا الکی با هم قهر باشیم؟ این ور و اون رو نگاه نکن لطفن به سوالات‌م خوب فک کن و جواب بده درسته که الان توی تخیل‌م هستی ولی ممکن تا چند روز دیگه نامه‌ام به دست‌ت برسه که همین یا این که بیام روبرو چشم توی چشم‌ت و همه‌ی این‌هارو به‌ت بگم که البته فک نکنم عرضه‌اش رو داشته باشم.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)