*/سفر/*
سفر-مهاجرت هر سالهی ما به شمال و پرچکوه، هرچند شاید اختیاری نیست و پر است از جدایی و سختی و تحمل و .... ولی میچسبد شاید در ابتدایش و همین چسبیدن است که باعث میشود که هیچوقت مخالفتی نداشته باشم در اینباره و هیچ نگویم، هرچند که فایدهای هم ندارد. شاید بتوان مشابهش کرد به یک اردوی خودسازی. اردویی که هیچوقت در آن ساخته نشدم و حتا تلاش هم نکردم که ساخته شوم. شاید تلاش را اگر بردن وسایلی که از آنها استفاده نمیشود بخواهیم نامگذاریم، واقعن تلاش موفقی دارم. جدایی از اینترنت و دوستان و نیمی از شبکههای تلهوزیون و رخت خوابت و دهها کتاب برادرت (که هرچند نمیخوانی ولی در فکرت است که بخوانی!) همه و همه باعث میشود که نخواهی بروی و باز هم فکر میکنی که شاید امسال بتوانی خودت را بسازی، آنچه درون مایهت است و میخواهی که به رخ بکشی را از خودت و دورنت به سطح آشکارا برسانی.
خداحافظ.