*/نامه/*
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه...
انی رایتُ دهراً مِن هِجرکَ القیامَه...
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت...
لَیسَت دَموعُ عَینی هذا لَنا العلَامَه...
عاشق شو اَر نه روزی، کار جهان سر آید...
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی...
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم...
مَن جَرَب المُجَرَب حَلَت به النَدامَه...
گفتم ملامت آید گر گِرد دوست گردم...
الله ما راینا حُبا بلا مَلامَه...
عاشق شو اَر نه روزی، کار جهان سر آید...
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی...
پرسیدم از طبیبی، احوال دوست گفتا...
فی بُعدِها عَذابٌ، فی قُربها السَلامَه...
حافظ چو طالب آمد، جامی به جان شیرین...
حَتی یَذوقُ مِِنهُ کَأساً مِن الکِرامَه...
عاشق شو اَر نه روزی، کار جهان سر آید...
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی...
گر اوفتد به دستم، آن میوهی رسیده...
بازا که توبه کردیم، از گفته و شنیده...
روزی کرشمهای کن، ای یار بر گزیده...
یاران چه چاره سازم، با این دل رمیده...
وان رفتن خوشش بین، وان گام آرمیده...
چون قطرههای شبنم، بر برگ گل چکیده...
صد ما رو زِ رشکش، جَیب قصب دریده...
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده...
سه غزل از حافظ (425، 426،435)// تلفیق محسن نامجو