صفحه‌ی 17

به نام نامی‌اش...
سلام
چند سوال در ابتدا:
برای چی باید ورزش کرد حتی اگر شده با زور پدر؟
وقتی ورزشی را بلد نیستی و از آن خوشت نمی‌آید چرا مربی ورزش تو را به همان تیم می‌فرستد؟ و بعدش برای گل خوردن، سوتی دادن و.... باید از بازی اخراجت کنند؟
خب فِکِر کنم کل متن رو با همن چند تا سوال لو دادم ( ! )
خب همینطور که در سوالات اومد شد دیگه، یعنی پدر به معلم ورزش ما گفته‌اند که هر طور شده باید جناب بنده ورزش بِنَمایم و از آن طرف در مدرسه لندهورِ ‌ما  که نه سالن دارد نه میز پینگ‌پونگ فقط3-2 ورزشی می‌توان کرد که یکی‌ش هندبال است که سررشته ندارم دومی‌ش والیبال است که کوتاه قدتر از من هم وجود دارد و بازی می‌کند آنوقت من نقش هلو انجیری را آن وسط اجرا می‌کنم بدین صورت:
تمامی سرویس‌هایی را که به من می‌رسد می‌بخشم زیرا به فکر تیم بوده‌ام نمی‌خواهم که امتیاز از آن حریف شود و در عوض جواب توپ‌هایی را که به سمت من می‌آید با جای خالی می‌دهم و همین موقع است که آسمان به سرت می‌آید از دست تیمی‌ها....
سومین ورزش مدرسه‌مان که من از آن متنفرم ولی به دلیل این که در بهتر از والیبال آن را بلدم و درآن اگر به شکل یک مجسمه‌ هم باشم فایده دارم من را در آن راه می‌دهند(در والیبال هم راهم می‌دهند ولی فقط هلو انجیری‌ام دیگه(!) ): فوتبال.
من از فوتبال بدم می‌آید نه به آن دلیل بلکه به این دلیل:
زیرا همش در خط دفاع‌ام(یا دروازه)، پس از هر بازی پاهایم درد می‌گیرد، کتانی‌های سیاهم را که هروز تمیز می‌کنم از دوباره کثیف می‌شوند، از مهدکودک تا به الان کم توپ به پایم می‌رسید و کم در دستم می‌ماند، خطا در آن زیاد است و همین.
در کل در مواقع فوتبال هم بدرد چندانی نمی‌خورم چون همش 3-2 تا گل می‌خورم بقیه سرم داد می‌کشند و من می‌روم بیرون آخر چرا من باید ورزش کنم؟
سوال هفته: من برای چی باید ورزش کنم؟
1. زور است.
2. برای بدن فایده دارد.
3. هویجوری.
4. ....... (در این جا چیزی غیر از گزینه های بالا را بنویسید)
راهنمایی: (سفید رنگ است)گزینه 2 غلط است چون من روزانه برای رفتن به مدرسه دوچرخه سواری می‌کنم.
آدرس هایی که می‌توانید جواب‌های‌تان را ارسال کنید:
سامانه پیامکی:
کلاغ کلاغ 30000 ( ! )
سامانه اینترنتی:
www. Kalaq.cam ) ! (( ! )
تلفن گویا:
12کلاغ3کلاغ2265 ( ! )
آدرس:
کلاغ آباد، خیابان سردار کلاغ سیاه‌‌نیا، بلوار کلاغ فداکار سفید پر،کوچه اول، بغل سوپر مارکت کلاغ نیوز، طبقه سوم واحد 9 منزل آقای وحیدکوچولو تنها در بین کلاغ‌ها( ! )
کدپستی:
 3321- کلاغ - 6558- کلاغ × کلاغ - 3258959 
و درآخر درباره شعر، تصویر(نقاشی خودم) و قالب وبلاگ هم کلاغ بدهید. 
همیشه خداحافظتان باشد.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 9

به اسم اعظم او
پیش نوشت:

داستان خبر چند روزی از مدرسه  از اون سر چشمه گرفته که هر سال مدرسه رفتن هر‌کس داستانی داره مال خودش.
نداره؟
منم‌ هم خواستم داستان این یه هفته اول رو بگم(که بعد از کلی نوشتن فهمیدم همش یه جا زیاده).
حله؟!!
سوالی نیست؟!!



اولین روز مدرسه جالب‌تر از اونی که فرکش‌رو می‌کردم بود.
اول با سخنرانی آیت‌الله قرایی(هر جا که بگردید آیت‌اللهی با این اسم پیدا نمی‌کنید زیرااااااااااااا من به علت دوست داشتن معاون‌پرورشی‌مون این آیت‌الله رو بهش اضافه کردم تازه گوش‌ت رو بیار جلو: از یه جا‌هایی خبر رسیده که آخوند بوده ولی خودش عینا تکذیب می‌کنه. برای همین یواشکی گفتم نشوه!)
البته علاقه داشتن من به ایشون خیلی زیاده نه به این خاطر که باهام دوسته، نه چون حتی اگه اسمِ من رو بهش بگی نمی‌شناسه...) شروع شد. بعد درباره‌ی دفتری حرف زدن که قرار بود به جای پذیرایی اون روز به ما بدن که هنوز که هنوزه بهمون ندادن! مثلا دفتری بود مثل بقیه دفترها، فقط اولش یه چند نکاتی انضباطی داشت که من این کار رو در روند خراب‌کاری‌هایِ بچه ها بی اثر می دونم. البته همه‌یِ ‌بچه‌های خوبمون همین عقیده رو داشتن و مثل من فقط منتظر این بودند که ببینن که کی قراره از دوست‌های پارسال‌شون جدا می‌شن.
در زنگ بعد از مثلا جشن معلم دینی ما اومد یه معلم خشک که پارسال به ما حرفه یاد می‌داد و تهنا چیزی که ازش یادمه، اینکه یه روز که یک‌شنبه باشه، من یه عطری زدم ازش تعریف کرد... دقیقا شه‌سنبه همون هفته به من گفت: چه عطر مزخرفی زدی و از کلاس بیرونم کرد! تازه اینکه همه‌ش نیست!! تبعیض قائل می‌شه فقط همساده‌‌ش رو تحویل می‌گیره!!
بعد هم معلم عربی اومد که برای اولین بار بود که در عمر بی‌گهرم می‌دیدمش!
و همچنین برای اولین بار در عمر بی‌گهرم در وبلاگم این قدر می‌نویسم!
بعد از اون زنگ کسل کننده مجالی پیدا کردیم تا برای چند دقیقه‌ای با دوستان پارسالمون حرف بزنیم و درباره معلم‌های خوب و بدمون حرف بزنیم. برای زنگ بعد معلم عربی‌مون اومد گفت که به نظم و این خرت و پرت‌ها اهمیت می‌ده ولی در کل معلم خوبی بود.
روز بعد هم با معلم‌های دیگه آشنا شدم. و در کل هم من می‌خواستم همین روز اول رو توضیح بدم. یعنی نمی‌خواستم این کار رو انجام بدم و همش تو حافظه کوتاه مدتم مونده بود و الان یادم نمی‌یاد!
تازه الان به این نتیجه رسیدم که کسی در سال تحصیلی بهم سر نخواهد زد پس برایِ چی مخ تیلیت کنم؟!
وحید کوچولو بی‌حافظه.
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۵ ]

صفحه‌ی 8

به نام اعظم او...

پس از چندروز دنبال کارت اینترنت گشتن (البته نگشتم ها ولی دنبالش بودم) و چند روز مهمون‌داری، پام پس از مدتی که حدود 2-3 ماهی می‌شه به اینترنت و اونترنت باز شد.

بازگشت وحید کوچولو (که حالا یه سال بزگتر شده):

یه چند وقتی بود از اراجیف من راحت بودید که من دوباره برگشتم. خب پرچکوه خوش گذشت چون که درد معلم‌ها رو کشیدم. چون معلم نقاشیِ ماشین سه‌بعدی برای 2نفر شدم. البت سه‌بعدی هم نیست ولی اسمیه که من براش انتخاب کردم. خب من درد معلم‌ها رو چشیدم دیدم زیاد درد نداره البته داره‌ها ولی اون‌قدی نیست که می‌گن.

روزی که اومدیم یه مهمونم داشتیم سینا پسرعمه‌م بود که برای عروسی دختر اون یکی عمه‌م اومده بود خونمون...

بابا وللش می‌خواستم بگم باهم کلی بازی که نه، اما حداقل از تهنایی در اومدم. مهدی نامرد که با من بازی نمی‌کنه، دوستمم که نیست تهنای تهنای تهنای.... شدم البته تهنا که نه، از اون لحاظ که هیکچس باهام بازی نمی کنه.

   الانم مدرسه ها شروع شده ولی من خوش‌حال نیستم.

 چرا؟؟

چون که زیرا، چون مدرسه‌مون دورتر شده من باید از دشت و کوه صحرا بگذرم تا بهش برسم منظورم از دشت: خیابون، کوه: بلوار و صحرا: جاده خاکی بود.

 

من الان وحید کوچولو تهنای بی هم بازیم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)