صفحه‌ی 173

*/گاهی فقط حرف زدن جواب می‌دهد/*

الف.


سلام.

  فکر کن... . فکر کن کلی حرف داشته باشی بخواهی، بگویی، دردِ دل‌ت را دوا کنی، غصه داشته باشی و استرس و ناشاد شده باشی از این هیچ نگفتن، آن وقت نمی‌توانی که نمی‌توانی که نمی‌توانی! نمی‌توانی درست کلمات را جلوی هم بچینی، نمی‌توانی درست سرِ هم‌شان کنی، گاهی شروع می‌کنی به یک متن نوشتن، می‌نویسی، واقعن خوب شروع کرده‌ای ولی گنده زده‌ای به آخرش! حال‌‌ت به هم می‌خورد از آن متن‌ت با خوبِ شروع‌ش!

  می‌خواستم بنویسم، از دایی‌های شوخ‌م، از بد‌غذایی‌م، از آب طلب نکرده همیشه مراد نیست و گاهی بهانه‌ای‌ست که قربانی‌ت کنند، از فیلمِ میهمان داریم، از مدرسه، از معلم‌ها، از چیزی که می‌خواهم، از این که لقمه‌ی هر خورنده را، در خورِ او دهد خدا! از فینگ‌شویی، از این که شاید روزی آشنایی نباشد، از این که اگر ما با آینده‌ی‌مان مواجه شویم چه می‌شود؟، از این که چه معلم‌هایی دارم، از این که چی می‌خواهم برای دومین بار، از این که ام‌روز ششم بود یا این که ام‌روز هنوز ششم هست، از ناراحتی‌هایی که ته یک فیلم فرا می‌گیرد آدم را، از غروب جمعه، از هزار کوفت و مرضِ دیگر! از آینده، از لذتِ خوردن یک لیتر بستنی به تن‌هایی، از مدرسه چه‌طور خوب است؟ از این که من الان در مدرسه چه‌طور به سر می‌برم، از مدیری که رفت، تا مدیری که آمد، از آینده‌م، از دبیری که خودش چند سالِ پیش جایِ ما بوده، از دبیری که سیگار می‌کشد و می‌گوید اگر از من می‌خواهید سیگار کشیدن یاد بگیرید، ماهی صد هزار تومن کتاب خریدن و غیره و ذلک را هم یاد بگیرید از من! از این که من خوش‌بخت‌م یا بدبخت! از این که گاهی فقط بعضی چیزها جای‌شان توی پی‌نوشت است، حرف زیادی دارند ولی خب به زور قورت داده می‌شوند و بعدن هم باعثِ دل دردند! ولی... . اشتهای‌م کور شد، از ننوشتن، از نوشتن‌هایِ صبحی که داشتم و الان ندارم، از... . خسته‌ام، یک چیزِ امید بخش می‌خواهم مثلِ امکان! گاهی فقط حرف زدن جواب می‌دهد... .

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 33

من و خانواده (1)
من و پدرم

/...به مناسبت روز پدر.../

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)