صفحه‌ی 181

*/4شمّبه/*
الف.


سلام.
برنامه‌ی‌مان دو زنگ هنرهای تجسمی با مسدر ضیایی و دو زنگ ادبیات و زبان فارسی با مسدر شادیان.
آقای ضیایی خودش می‌گوید که خیلی سخت‌گیر است.  خب یک تمرین گفته بود که به عبارتی جالب بود. و خب برای هفته‌ی بعد راپید خواست کاغذ A4 زیاد و مداد و اتود. گفت کم کم زیادتر هم می‌شوند. نمره هم ژوژمان! و گفت باید تا آخر ترم طوری کار کنید که روی‌م بشود که بگم آثارتان را بزنند روی دیوار. مسدر شادیان بسکتبالیست حرفه‌ای‌ست که زانوی‌ش بر فنا رفته و در کل خیلی خوب بود. داشتم می‌آمدم، خانه، سوار ماشین‌ش بود! رسید به من گفت خداحافظ عزیزم!
برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۴ ]

صفحه‌ی 151

*/نادر/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 124

*/از برای آن معلمی که معلم نپنداشتم‌ش!/*


یادت می‌آید همیشه در امتحانات‌ت گند می‌زدم؟
یادت می‌آید که هی جریمه می‌شدم؟
یادت می‌آید ردیف اول بودم؟
یادت می‌آید من نمی‌گذاشتم درا ببندی و خودم می‌بستم؟
یادت می‌آید اصلن حواس‌م به درس‌ت نبود؟
می‌پرسم تا یادت بیاید، امتحان نوبتِ اول‌م را یادت هست؟ 12/5 شدم.
یادت هست توی سوال آخر باید دنبال غلط املایی می‌گشتیم؟ 
یادت هست من غلط کم آوردم و روی اسم عباسی طراح سوال تشدید گذاشتم؟ یادت آمد؟
نمی‌دانم قبول کردی یا نه و خیلی ممنون‌م که بعد از آن توی امتحانات‌ بعدی‌ت با کم کردنِ نیم نمره یادآوری می‌کردی اسم‌م تشدید دارد!
می‌خواستم بگویم واقعن درس مسخره‌ای داشتی!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۳ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)