صفحه‌ی 241

نامه‌ی شش

*/نامه‌ای برای همه‌ی دوستان/*

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱ ]

صفحه‌ی 104

3 / یک تنها به تنهایی‌ش می‌رسد و یک خروس به فرمان‌روایی‌ش!/

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 102

1/تن‌های تن‌ها/

ادامه مطلب برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۱۸ ]

صفحه‌ی 80

روز‌ها می‌گذرد،

خسته شده‌ام، 

خوا‌ب‌م می‌آید،

دوست دارم تا زمان تقسیم بهشت جهنم بخواب‌م!

دوست دارم سریع تموم شده همه‌چی برسیم قسمت آخر!

این روزا همین طور کاغذ طراحی‌های‌م را روی هم می‌گذارم... .

شاید بعدن چندتا شونا رو بذارم این‌جا!

ولی تن‌هایی چه حالی می‌ده‌ها!

آدم گاهی باید با خودش تن‌ها باشه!


برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۳ ]

صفحه‌ی 8

به نام اعظم او...

پس از چندروز دنبال کارت اینترنت گشتن (البته نگشتم ها ولی دنبالش بودم) و چند روز مهمون‌داری، پام پس از مدتی که حدود 2-3 ماهی می‌شه به اینترنت و اونترنت باز شد.

بازگشت وحید کوچولو (که حالا یه سال بزگتر شده):

یه چند وقتی بود از اراجیف من راحت بودید که من دوباره برگشتم. خب پرچکوه خوش گذشت چون که درد معلم‌ها رو کشیدم. چون معلم نقاشیِ ماشین سه‌بعدی برای 2نفر شدم. البت سه‌بعدی هم نیست ولی اسمیه که من براش انتخاب کردم. خب من درد معلم‌ها رو چشیدم دیدم زیاد درد نداره البته داره‌ها ولی اون‌قدی نیست که می‌گن.

روزی که اومدیم یه مهمونم داشتیم سینا پسرعمه‌م بود که برای عروسی دختر اون یکی عمه‌م اومده بود خونمون...

بابا وللش می‌خواستم بگم باهم کلی بازی که نه، اما حداقل از تهنایی در اومدم. مهدی نامرد که با من بازی نمی‌کنه، دوستمم که نیست تهنای تهنای تهنای.... شدم البته تهنا که نه، از اون لحاظ که هیکچس باهام بازی نمی کنه.

   الانم مدرسه ها شروع شده ولی من خوش‌حال نیستم.

 چرا؟؟

چون که زیرا، چون مدرسه‌مون دورتر شده من باید از دشت و کوه صحرا بگذرم تا بهش برسم منظورم از دشت: خیابون، کوه: بلوار و صحرا: جاده خاکی بود.

 

من الان وحید کوچولو تهنای بی هم بازیم!

برای‌م شعر خواهی خواند؟ [ ۲ ]
گر تو سری، سرک بکش
بایگانی مطالب







طراح اصلی قالب: عرفان ویرایش‌ شده برای میمای دوست‌داشتنی :)